مصدق


پیروز مجتهدزاده، دکترای جغرافیای سیاسی و مسائل ژئوپلیتیک و مشاور سازمان ملل


در مطالعه برخی واکنش‌ها در خبرآنلاین به نوشته‌هایم درباره کودتا بودن یا نبودن رویداد‌های ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در مورخه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰ در‌‌ همان شبکه انتشار یافته بود، توجه شد که عنایت کافی به این حقایق نشده است که نوشته‌های عرضه شده در این رابطه تکرار قصه‌های تکراری ملال آور ۵۰-۶۰ سال گذشته نیست که با استفاده از‌‌ همان قصه‌های کهنه بدان پاسخ داده شود. این نوشته‌ها از نگاهی علمی (انتقادی) تهیه شده است با استفاده از استدلال‌ها و استناداتی نو بر آنچه در مرداد ۱۳۳۲ گذشت و سبب وارونه نوشتن بخش‌هایی از تاریخ سیاسی اخیر ایران شده است: وارونه نوشتنی که عصبیت و عصبانیت و انتقام‌جویی را به جای بی‌طرفی علمی در نگاه به مسائل به فضای فرهنگ سیاسی ایران تزریق کرد و سبب این همه نگون‌بختی در جامعه ما شد. این نوشته‌ها حاصل بیش از چهل سال پرس‌و‌جوی شفاهی و بیش از بیست سال پژوهش نویسنده است در اسناد دولتی داخلی و خارجی – اسناد طبقه‌بندی شده دولتی، نه کتاب‌های نوشته شده این و آن که به عنوان اسناد تاریخی به خورد مردم داده می‌شود. در‌‌ همان رابطه، شایان توجه است که درباره همه بازیگران سیاسی فراوان نوشته شده ولی درباره بازیگر اصلی، یعنی شادروان دکتر مصدق، نوشته‌ها اگر کم نباشد، نوشته‌های تحقیقی تاریخی فوق‌العاده اندک است و همین موضوع علت اصلی سردرگم شدن داستان ماجراهای مرداد ۱۳۳۲ شمرده می‌شود.

آنچه در نگاه به تاریخ آن دوران و نقش مصدق بیشتر از همه جلب توجه می‌کند در حقیقت طرح گسترده ایده‌های میهن‌دوستی و دموکراسی‌خواهی بود که اگر چه یکسره از روی صداقت بود، ولی همیشه با عمل هماهنگی نداشت. پنهان‌کاری‌های او، برای مثال پنهان کردن حکم عزل خود حتی از سه- چهار وزیری که تا آخرین لحظه به او وفادار بودند، فقط می‌توانست ناشی از عدم صداقت باشد و نداشتن اعتماد به دوستان وفادار ، شعارپردازی‌های گسترده در لزوم دموکراتیک بودن مقام سلطنت، در عمل به صورت سرپوشی در آمد بر دیکتاتوری‌های حیرت‌انگیزی که خودش اعمال کرد، البته به دست‌آویز «اختیارات ویژه» که در تضاد مستقیم بود با اصل حاکمیت پارلمان در دموکراسی‌ها.


غش کردن‌های مصلحتی که فقط می‌توانست به منظور فریب دادن ملت ایران باشد که مسلما با چنین نمایش‌هایی «عوام» فرض می‌شدند، یا اینکه با بالا گرفتن تب ماجرا‌های مرداد ۱۳۳۲، از مجلس شورای ملی خارج شده و در میدان بهارستان، خطاب به عابران حیرت‌زده در اشاره به پارلمان کشور می‌گوید: مجلس آنجا (که نمایندگان منتخب مردم نشسته‌اند) نیست، مجلس شما (مردم انتخاب‌ نشده) هستید. باز هم نمونه دیگر، پس از ملی کردن نفت به شیوه‌ای که به اقرار و تایید همه کار‌شناسان معتبر از جمله مشاوران فنی درستکار خود ایشان، به زیان منافع ملی ایران تمام شد، تلاش بر این بوده است که «عوام» را با اینگونه شایعات دلشاد کنند که مصدق در دادگاه بین‌الملل در جای نماینده بریتانیا نشست و در پاسخ به چرایی این کار گفت به تلافی اینکه آن‌ها برای سال‌ها در جای ما نشستند و ما حالا در این محل (بی‌ربط) ساعتی را به تلافی (بی‌معنی و محتوا) می‌گذرانیم....
انکدت anecdote یا افسانه‌پردازی‌های چندش‌آوری که نمی‌تواند جز اهانت به درایت مردمی شمرده شود که علی‌الاصول می‌بایستی با داشتن آگاهی‌های لازم و تهی از شایعات، حرمت درایت و نقش خود را در جامعه اعتلا داده و «ملت» محسوب شوند، نه «عوام». شادروان مصدق که با عصبیت فراوان، در واکنش به تردید همگنان، عنوان «دکتر» را حتی در امضای خود به کار می‌گرفت، بدون تردید فردی زیرک، میهن‌دوست، پاکدامن و در عین حال، از نظر پندار و کردار، آدمی بسیار پیچیده بود آنچنان که به گمان، هیچ‌ کس نتوانسته باشد از مکنونات واقعی در ژرفای اندیشه و اهدافش سر در آورد. دوست‌دارانش بر این باور هستند که او پس از عبور از کشمکش‌های توان‌فرسای مربوط به ملی کردن نفت و تعطیل کردن مجلس به شخصیتی عصبانی و لج‌باز تبدیل شده بود، ولی نشانه‌های قاطعی در دست است ثابت کننده این حقیقت که ایشان از‌‌ همان آغاز این کشمکش‌ها شدیدا عصبی، متعصب و لجباز بود. نگاهی به متن مذاکرات مورخ ۸ تیرماه ۱۳۲۹ مجلس شورای ملی، آن قسمت که مربوط می‌شود به مشاجره مستقیم و دو ‌به ‌دوی آقایان مصدق و رزم‌آرا، می‌تواند ما را با این روحیه ایشان آشنا سازد:
دکتر مصدق - پارچه پارچه بکنند، زیر بار حکومت این جور اشخاص نمی‌رویم، (به) وحدانیت حق خون می‌کنیم، خون می‌ریزیم، و کشته می‌شویم (با عصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی‌ترم. می‌کشم. همین جا شما را می‌کشم.

رزم‌آرا - من از آقای مصدق تعجب می‌کنم! مجلس جای استدلال و بحث است نه جای منازعه و مشاجره و فحش. اگر جای فحش بود چند نفر چاله میدانی می‌آمدند اینجا.

(مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه ۴۲، روز پنجشنبه ۸ تیرماه ۱۳۲۹، به نقل از روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، سال ششم، شماره ۱۵۶۹، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۲۹، صفحه اول).

آقای سیدرفیع سادات رسول طالقانی در شهادت نامه‌ای در روزنامه جمهوری اسلامی اقرار دارد که مصدق در حضور وی با نواب صفوی در اجرای تهدید‌های بالا صحبت کرد (روزنامه جمهوری اسلامی – مورخ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۷۳ - ۱۶ شعبان ۱۴۱۵ – شماره ۴۵۳۳ – سال شانزدهم). و همه آگاهند که مصدق همزمان با گرفتن اختیارات ویژه از مجلس شورای ملی، اقداماتی صریح، آشکارا و تقریبا توام با مباهات را برای منع تعقیب قانونی قاتل رزم‌آرا آغاز کرد. این رویداد خشونت‌بار به خوبی می‌رساند که مصدق از‌‌ همان آغاز کشمکش‌های داخلی مربوط به مساله ملی کردن نفت دچار تعصبات و عصبانیت‌ها و لج بازی‌های شدید و انتقام‌جویانه بود....
آنچه برای من مهم است اصل رویداد‌های ۶۰ سال پیش، یا خوب و بد بازیگران آن دوران نیست : آنچه برای من اهمیت فراوان دارد اینکه تاثیر این عصبیت‌ها و لج‌بازی‌ها توام با صحنه‌سازی‌ها اثر مستقیمی بر عصبانیت فضای اندیشه سیاسی زمان خود ایشان، داشته و در شکل‌گیری فرهنگ سیاسی نسل‌های بعد سخت موثر افتاده است، چنانکه خیره‌ سری‌های انتقام‌جویانه برخی از طرفدارانش را باید مسوول اصلی به قهقرا کشاندن فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی دانست.
اینگونه مطالعه انتقادی تاریخ سیاسی اخیر کشورم، توام با زمینه‌های تربیت خانوادگی نیمه دینی – نیمه خان‌منشی‌ام و چهل سال زندگی در دموکراسی‌های غربی، در عمل به من آموزاند که تزویر و شایعه‌سازی و عوام‌فریبی بلای اصلی بوده است بر جان فرهنگ سیاسی کشورم، حال آنکه آنچه می‌تواند به نجات جامعه ما کمک کند، رهایی از این فضای مسموم است در راه رسیدن به دموکراسی: و آنچه می‌تواند به استقرار دموکراسی کمک کند، همانا صداقت در اندیشه و کردار و صراحت در پندار و گفتار آحاد جامعه است، به ویژه میان سرآمدان سیاسی جامعه و عوام نشمردن مردمی که علیرغم «اصل» شمرده شدن در مفاهیم دموکراتیک، بیش از شصت سال است که در مقام «عوام» قربانی تحریف‌های تاریخی بوده‌اند.
در این رهگذر، درگیر شدن در کشمکش‌های لفظی و شعارپردازی‌های شناخته شده شش دهه گذشته را که روزنامه‌های اطلاعات و عصر ایران در راستای «تاکتیک خفه کردن منتقدین» علیه من ساز کردند، سودمند نمی‌دانم. بلکه می‌خواهم بدانم اسناد و مدارک حقایق را چگونه مطرح می‌کنند. اسنادی که در این نوشته مورد استناد من هستند، اسناد طبقه‌بندی شده دولت‌های ایران و ایالات متحده و بریتانیا هستند و شهادت متقن شاهدان عینی ماجرا و دست‌اندرکاران رویداد‌ها و کار‌شناسان معتبر داخلی. این اسناد به من می‌گویند که ریشه اختلافات میان سرآمدان سیاسی کشور در میانه قرن بیستم را باید در شیوه متفاوت برخورد آنان با نهضت و قانون ملی کردن نفت و مساله احقاق حقوق ایران در سهام و سود حاصله از درآمد شرکت‌های تابعه شرکت نفت ایران و انگلیس جست‌و‌جو کرد.
مساله ملی کردن صنعت نفت، علاوه بر سرشاخ کردن مستقیم منافع ملی ایران با منافع استعماری بریتانیا، سبب بروز اختلافات داخلی گسترده‌ای شد که به شکاف خانمان‌برانداز میان نیروهای ملی و میهنی کشور انجامید. مخالفت با امتیاز‌های انگلیسی در نفت ایران از اواخر قاجاریه میان سرآمدان سیاسی ایران رونق داشت و مبارزات رضا شاه در برابر استعمار بریتانیا در خوزستان که کاملا موفق بود و برای احقاق حقوق ایران در نفت که اگرچه به موفقیت درخشانی نرسید، توانست اندیشه مبارزه با انگلیس برای ملی کردن نفت را در ایران رونق دهد. همه سرآمدان سیاسی ایران آن روز در این اندیشه همگام و هم آوا بودند جز سپهبد رزم‌آرا، نخست‌وزیر وقت که معتقد بود برای احقاق حقوق ایران در نفت باید با انگلیس به توافق رسید: حرفی که بی‌اعتنایی نسبت بدان در سال ۱۳۳۱ مورد تاسف همگان شد.

به هر حال، یک هفته پس از قتل رزم‌آرا اندیشه ملی کردن نفت (در ۲۴ و ۲۹ اسفند ماه ۱۳۲۹) به صورت «قانون ملی کردن نفت» به تصویب مجلسین و به امضای شاه رسید. در این قانون بدست آوردن اختیارات کامل مدیریت تولید و فروش نفت پیش‌بینی شده بود. یکی از موارد پر اهمیت در این برخورد این بود که سهم ۱۶ درصدی مورد ادعای ایران در ۵۹ شرکت تابع – شرکت‌هایی که شرکت نفت مادر (شرکت نفت ایران و انگلیس Anglo-Persian Oil Company) در کشورهای دیگر تاسیس نمود، چگونه می‌بایستی احقاق شود؟

نگاهی به قراردادهای موجود ما را با این حقایق آشنا می‌سازد که حقوق ۱۶ درصدی ایران از درآمدهای خارجی در ماده ۱۰ قرارداد ۱۹۰۱ دارسی تصریح شده بود. شرکت نفت یاد شده از آن تاریخ گسترش فراوانی پیدا کرد و شعبات پر اهمیتی در کشورهای دیگر تاسیس کرد که چشمگیر‌ترین آن‌ها تاسیسات نفتی در بریتانیا و مستعمراتش مانند هندوستان و شعباتی که در کشورهای عمده نفتی عربی مانند عراق، لیبی، کویت و قطر تاسیس شده بودند. حتی امتیازنامه‌های مربوط به شرکت‌های نفتی تاسیس شده در این چهار کشور عمده سهم ایران از درآمد نفتی آن شرکت‌ها را مورد تایید داشت.

در سال ۱۹۲۰، موافقتنامه‌ای میان مارتین آرمیتاژ اسمیت Martin Armitage Smith مستشار مالیه ایران و کمپانی امضا شد که بر اساس آن مقرر گردید شرکت نفت ایران و انگلیس ۱۶ در صد از منافع تمام عملیات مربوط به نفت ایران در آن کمپانی‌ها را به دولت ایران بپردازد. در سال ۱۳۲۸ ارزش دارایی‌های شرکت در سراسر دنیا ۲۵۴ میلیون پوند بود که از آن رقم بزرگ فقط حدود سی میلیون مربوط به در آمد داخل ایران می‌شد. به گفته دیگر ارزش دارایی‌های شرکت نفت ایران و انگلیس در خارج از مرزهای ایران از سه برابر ارزش دارایی‌های آن در داخل ایران بیشتر بود و ۱۶ درصد در آمدهای مربوط بدان علی‌الاصول می‌بایستی به ایران برسد. نصرت‌الدوله (فیروز میرزا) وزیر مالیه در اوایل دهه ۱۳۳۰ در احقاق حقوق ایران در این راستا تلاش‌های خوبی را انجام داد. همین موضوع در قرارداد الحاقی ۱۹۲۸ و در بند دهم قرارداد ۱۹۳۳ رضا شاه با طرف انگلیسی در چارچوب «درآمد ایران از روند دریافتی‌ها» مورد اشاره قرار دارد.
اگرچه بریتانیا با ترفند‌های حقوقی فراوان توانست از اشاره صریح به این حق و حقوق ایران در اسناد بعد از قرارداد ۱۹۲۸خودداری ورزد، قطعا نتوانست از تبدیل شدن مطالبه این حق به یک آرزوی ملی و بخش مهمی از اهداف نهضت ملی برای ملی کردن نفت، جلوگیری کند.
از سوی دیگر، اگر فرض بر این داشته باشیم که در قرارداد ۱۹۳۳ یا دیگر قراردادهای پس از آن اشاره مستقیمی به حقوق ایران در سهام و سود شرکت‌های تابعه در خارج نشده باشد، ملی‌‌کنندگان نفت نمی‌بایستی آن حق مسلم را خاتمه یافته فرض نمایند. یا اینکه اگر تهمت بی‌توجهی به این حقوق در قرارداد‌های پیشین را به عنوان واقعیت بپذیریم، مسلما آن قرارداد‌ها نمی‌توانست و نمی‌بایست پایان خواست‌های ملی ایران در آن رابطه قلمداد شود، چنانکه دوستان و بستگان و مشاوران آگاه مصدق هم در این زمینه به او هشدار می‌دادند.
برای نمونه نگاه کنید به خاطرات منوچهر فرمانفرما، از بستگان نزدیک مصدق و از کار‌شناسان برجسته نفتی در آن دوران که در کتاب «خون و نفت»(ترجمه فارسی، انتشارات ققنوس، تهران ۱۳۸۳) تاکید دارد که نسبت به سهم ۱۶ درصدی ایران در شرک‌های تابعه از مصدق خواست سهل انگاری نشود. وی در صفحه ۸-۳۲۷‌‌ همان کتاب می‌نویسد: «مدیریت شرکت نفت انگلیس و ایران... به ایران فشار آورد تا ادعاهای خود را نسبت به شرکت‌های تابعه کنار بگذارد. و این مصدق بود که سرانجام این ادعا را دور انداخت. او گفت که این کار به صلاح ملت ایران است. در واقع او بیش از هر کس دیگری در تاریخ به زیان ایران عمل کرد.» در برخورد با این واقعیت‌ها تردیدی برجای نمی‌ماند که ملی کردن نفت به شیوه‌ای که مصدق انجام داد، طبیعتا ایران را اسیر قوانین و مقررات بین‌المللی می‌ساخت و در عمل به دنیا اعلام می‌نمود که ایران بر اساس مقررات بین‌المللی فقط آنچه را که در درون مرزهای خود دارد به اختیار گرفته، و قبول دارد که نسبت به همه حق و حقوق و مطالبات مربوط به دارایی‌های بین المللی شرکت ملی شده صرف نظر کرده و برای همیشه از طرح قانونی ادعا نسبت به حقوقش در سهام و سود ۵۹ شرکت نفت تابع شرکت اصلی در جهان، به ویژه در سهام و سود شرکت‌های نفتی کشورهای نفتی عربی مانند عراق و لیبی و کویت و قطر که در مجموع می‌توانست از ارزش نفت داخلی بیشتر باشد، خود را محروم ساخته است.

برای آشنایی بیشتر با این مهم ضروری است باز هم توضیح داده شود: در حالی که ملی کردن یک شرکت مشترک میان دو ملت، کشور ملی کننده را برای همیشه از همه حق و حقوق مورد ادعا در شعبات خارجی آن شرکت محروم می‌سازد، هیچ قرارداد و پروتکلی دو جانبه (سازش دو جانبه به پیشنهاد رزم‌آرا) میان آن دو کشور نمی‌تواند نقطه پایان بر مطالبات ملی در رابطه با موضوع قرارداد بگذارد. برای مثال، مرز‌های ایران و عثمانی و بعد‌ها عراق در شط العرب، از قرارداد‌های ارض روم در قرن نوزدهم و قرارداد‌ها و پروتکل‌های بعدی، همیشه بر کرانه‌های ایرانی در نظر گرفته می‌شد، جز در دو مورد مربوط به پیش کرانه‌های خرمشهر و آبادان که خط مرزی روی خط تالوگ رودخانه قرار داده شد. دولت‌های ایران همه این قرارداد‌ها و پروتکل‌ها را امضا کردند ولی هرگز از خواست ملی خود در زمینه قرار دادن خط مرزی دو طرف در امتداد خط تالوگ سراسر شط العرب دست برنداشتند. همین که ایران احساس کرد می‌تواند این حقوق دیرین خود را بدست آورد، قانونا پشت پا به همه آن قرارداد‌ها و پروتکل‌ها زد و براساس قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره توانست حقوق حقه خود را تثبیت کند. اما هنگامی که یک کشور حقوق خود را در شرکتی یا موضوع جغرافیایی با کشور دیگر ملی کند، دیگر هیچ حق اعتراض و ادعایی را نسبت به آنچه در خارج از مرزهای خود داشته باشد، برای خود باقی نمی‌گذارد.

شادروان مصدق که خود را دکتر در حقوق می‌دانست، می‌بایستی این دقت را می‌داشت که مقررات بین‌المللی اجازه نمی‌دهد که دولتی پس از ملی کردن یک شرکت مشترک با دیگران، به گذشته برگردد و ادعای حق و حقوق در بخش‌هایی از منابع شرکت ملی شده را مطرح نماید. در حقیقت مساله ملی کردن صنعت نفت، به شیوه‌ای که مصدق پی گیری کرد، علاوه بر سرشاخ کردن مستقیم منافع ملی ایران با منافع استعماری بریتانیا که رزم‌آرا پرهیز از آن را توصیه می‌کرد، سبب بروز اختلافات داخلی گسترده‌ای شد که سر انجام به شکاف خانمان براندازی میان نیروهای ملی و میهنی کشور انجامید.

مصدق با این کار خود، البته توانست بریتانیا را از نظر سیاسی شکست دهد: شکستی که البته سبب بالا گرفتن حس ناسیونالیزم ایرانی به سبک و سیاق فرهنگی شد که در سناریوی هنرمندانه «دایی جان ناپلئون» به خوبی تشریح گردید، به اضافه جلوه‌های چندش‌آور «شوونیستی» ناشی از آنکه هنوز هم در بازتاب‌هایی مانند تلاش برای تغییر نام‌های بین المللی مشاهده می‌شود. ولی اینگونه ملی کردن نفت نمی‌توانست برای منافع ملی ایران جز شکستی دلخراش به حسابی دیگر آید. در مقابل، حقایق تاریخی نشان می‌دهد که وارد آوردن این شکست سیاسی به آن بهای گزاف اقتصادی برای شخص مصدق این ارزش را داشت که در ایران و جهان به «قهرمان شکست‌دهنده شیر پیر استعمار انگلیس» تبدیل شود. بریتانیا هم که سرمست پیروزی اقتصادیش، ظاهرا از این شکست سیاسی سخت عصبانی بود، به کمک ایالات متحده امریکا، جهان را وادار به تحریم ایران نمود و این تحریم در آن دوران ضعف و شکنندگی کشور، شرایطی را پیش آورد که برای ایران راهی باقی نگذارد جز امضای قرارداد کنسرسیوم که نفت ملی شده داخلی ما را هم در اختیار امریکا و انگلیس گذاشت و به این ترتیب، با ملی کردن نفت به شیوه‌ای که مصدق انجام داد، ایران همه چیزش را از دست داد، ولی ایشان به «قهرمان» مورد نظر تبدیل شد.
خوب به خاطر دارم در جلسه‌ای دانشگاهی، ولی غیرعلنی که آقای دکتر حبیب لاجوردی از طرف تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، در حاشیه کنفرانسی ترتیب داد که انجمن مطالعات ایران معاصر به مدیریت دکتر عالیخانی، پروفسور مک لاکلن Professor Keith McLachlan و من، در فروردین ۱۹۹۰ درباره نفت ایران در دانشگاه لندن برگزار کرد، شادروان دکتر فواد روحانی، مشاور فنی- حقوقی مصدق که بعد‌ها به دبیرکلی اوپک رسید، به عنوان شاهد عینی ماجراهای نفتی آن دوران صحبت می‌کرد. در آن جلسه، به تصدیق شادروانان دکتر محمد یگانه و مهندس فتح‌الله نفیسی، دو تن دیگر از مشاوران و برجستگان امور نفتی ایران که در جلسه حضور داشتند، تایید نمود که در آخرین پیشنهاد راه حل بریتانیا که به «پیشنهاد مشترک» انگلیس و امریکا معروف است، به موضوع حقوق مورد ادعای ایران در سهام ۱۶ درصدی ما در شرکت‌های تابع به عنوان یک احتمال قابل بحث، اشارات غیرمستقیمی رفته است و ادامه داد مع‌الوصف آقای نخست‌وزیر، ما (مشاوران فنی و حقوقی) را خواست و گفت آقایان بروید و راه رد کردن این پیشنهاد را پیدا کنید.من این را «یک اشتباه بزرگ» می‌دانم.
در آن جلسه و با شنیدن آن اقرار کم نظیر، نگارنده که از همه جوان‌تر و کم طاقت‌تر بود از ایشان پرسید: «شما چرا این حقیقت تلخ‌تر از زهر را برای پنجاه سال از ملت ایران پنهان داشته و اجازه دادید تحریف‌های تاریخی و انتقام‌جویی‌های قبیله‌ای ناشی از آن ما را گرفتار این فرهنگ سیاسی منحط کرده و به این روز نشاند؟» پاسخ ایشان این بود که: «کلت یا کالت =cult مصدق (مکتب قهرمان‌پرستی مصدقی) قوی‌تر از آن است که ما بتوانیم این حقایق را برملا کنیم و از گزند آنان در امان باشیم.» و نگارنده نسبت به آن شخصیت بسیار ارزنده جسارت ورزیده و گفت: «البته در این فرهنگ سیاسی منحط ما هرکس به فکر خویش است و هیچ کس را باکی از به خطا رفتن آینده سیاسی مردمی نیست که "ملت" خوانده می‌شوند، ولی در اسارت ماجراجویی‌های شخصی و خانوادگی قهرمانان سر می‌کنند.»
در حالی که طرفداران مصدق، ملی کردن نفت به سبک و سیاقی که او به ثمر رساند را یک «شاهکار ملی» خواندند، مخالفان او‌‌ همان هنگام و بعد‌ها این گونه ملی کردن را یک «خیانت علنی» قلمداد کردند. اما در یک کار تحقیقی علمی که من در اینجا پی‌گیر هستم فقط می‌توان به نظر متخصصان و کار‌شناسان بی‌طرف مساله توجه و تکیه کرد. علاوه بر پژوهشگران برجسته در مطالعات تاریخی و اجتماعی که ملی کردن نفت به صورتی که مصدق مرتکب شد، را خطا دانسته‌اند، کار‌شناسان برجسته امور نفتی تقریبا به اتفاق آرا ملی کردن نفت به سبک و سیاقی که مصدق انجام داد را یک اشتباه یا خطای اساسی قلمداد کرده‌اند.
شادروان دکتر فواد روحانی در صفحه ۳۸۰ کتاب «زندگی سیاسی مصدق در نهضت ملی ایران» رد پیشنهاد مشترک امریکا و انگلیس برای حل بحران نفت توسط مصدق را یک «تاسف» قلمداد کرد و در جلسه یاد شده در بالا «یک اشتباه بزرگ» قلمداد نمود. دکتر محمدعلی موحد از پژوهشگران ارزشمند کشور که در این مورد مطالعات فراوانی دارد، در صفحه ۶۷۲ کتاب «خواب آشفته نفت» می‌گوید: به نظر می‌رسد که موضع منفی مصدق در برابر پیشنهاد تجدید نظر شده امریکا – بریتانیا اشتباه بود. دکتر پرویز مینا از مدیران حقوقی بلند پایه نفت ایران در صفحه ۳۴۲ کتاب «نگاهی به....» نوشته جلال متینی گفته است: به عقیده من بزرگ‌ترین خطایی که دولت مصدق کرد همین «رد پیشنهاد مشترک» بود و.....

* پیروز مجتهدزاده، صاحب دکترای جغرافیای سیاسی و مسائل ژئوپلیتیک و استاد دانشگاه است.

هیچ نظری موجود نیست: