تاریخی ، پزشکی

ممکن است بعلت یا سببی اعضای دو خانواده، دو طایفه، دو قبیله، دو شهر و یا دو کشور را به خاک و خون بکشاند و دامنۀ اختلاف و منازعه مدتی متمادی به طول انجامد.در این گونه موارد علت العللی را که موجب بروز چنان نزاع و قتال شده باشد به خون سیاوش تشبیه و تمثیل می کنند.
بدون شک در طول تاریخ و تمامی قرون و اعصار کشتارهای هولناکی در گوشه و کنار جهان رخ داده و خونهای زیادی بر زمین ریخته است ولی خون سیاوش شاهزادۀ نامدار ایرانی که ناجوانمردانه در سرزمین تورانیان به قتل رسید رنگ دیگری داشت و جهش و جوشش آن به حدی تند و تیز بود که به گفتۀ فردوسی:
بساعت گیاهی از آن خون برست
جز ایزد که داند که آن چون برست
باید دید سیاوش کیست و خون ناحق او را چگونه بر زمین ریختند که به صورت ضرب المثل درآمده است.
سیاوش فرزند کاووس شاه- کیکاووس- بود و از سوی مادر با افراسیاب خویشاوندی داشت. چون به رشد سن پهلوان رسید نامی ایران رستم دستان او را به زابلستان برد:
هنرها بیاموختش سر بسر
بسی رنج برداشت کآمد به بر

سیاوش چنان شد که اندر جهان
بمانند او کس نبود از جهان
آن گاه نزد پدرش کیکاووس آمد و مورد نقد و نوازش قرار گرفت. روزی پدر و پسر نشسته بودند که سودابه همسر شاه و دختر شاه هاماوران از در درآمد و به یک نگاه عاشق شیدای سیاوش شد.
پس از چند روز از همسرش کیکاووس خواست که سیاوش را به اندرون کاخ سلطنتی فرستد تا خواهرانش را ببیند، ولی باطناً مقصودش این بود که آن جوان ماه طلعت را در دام عشق خویش اسیر کند. کاووس شاه از پیام سودابه خوشنود شده به فرزند پهلوانش تکلیف کرد به اندرون برود و با خواهرانش دیدار کند.
سیاوش که به نیت باطنی سودابه پی برده بود در جواب شاه عرض کرد:
مرا راه بنما سوی بخردان
بزرگان و کار آزموده روان

چه آموزم اندر شبستان شاه؟
به دانش زنان کی نمایند راه؟

بدو گفت شاه، ای پسر شاد باش
همیشه خرد را تو بنیاد باش

پس پردۀ من ترا خواهرست
چو سودابه خود مهربان مادرست
سیاوش با نهایت اکراه و بی میلی به اندرون رفت و با خواهرانش دیدار کرد ولی تحت تأثیر عشوه گریهای سودابه واقع نشد و به حضور شاه بازگشت. بار دوم و سوم نیز حسب الامر پدر به اندرون خرامید و در مقابل طنازیها و خواهشهای بی شرمانۀ سودابه:
سیاوش بدو گفت کاین خود مباد
که از بهر دل من دهم دین به باد

چنین با پدر بی وفایی کنم
ز مردی و دانش جدایی کنم

تو بانوی شاهی و خورشید گاه
سزد کز تو ناید بدینسان گناه
سودابه که مقصود را حاصل ندید از بیم آنکه سیاوش راز و رمز دلدادگی وی را به پدرش بگوید و کار به رسوایی بکشد:
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همی کرد چاک

یکی غلغل از کاخ و ایوان بخاست
تو گفتی شب رستخیزست راست

بگوش سپهبد رسید آگهی
فرود آمد از تخت شاهنشهی

خروشید سودابه در پیش اوی
همی ریخت آب و همی کند موی

چنین گفت، کآمد سیاوش به تخت
برآراست چنگ و برآویخت سخت

که از تست جان و تنم پر ز مهر
چه پرهیزی از من تو ای خوب چهر

بینداخت افسر ز مشگین سرم
چنین چاک شد جامه اندر برم
کاووس شاه چون سخنان سودابه شنید سیاوش را به حضور طلبید و جریان قضیه را استفسار کرد. سیاوش که چاره جز حقیقت گویی ندید آنچه از سودابه بر وی گذشت یکایک بیان کرد و مشاجرات لفظی بین او و سودابه در حضور سیاوش در گرفت:
چنین گفت با خویشتن شهریار
که گفتار هر دو نیاید بکار

بدان باز جستن همی چاره جست
ببوئید دست سیاوش نخست

برو بازوی و سرو بالای او
سراسر ببوئید هر جای او

ز سودابه بوی می و مشگ ناب
همی یافت کاووس و بوی گلاب

ندید از سیاوش چنان نیز بوی
نشان بسودن ندید اندروی

غمین گشت و سودابه را خوار کرد
دل خویشتن را پر آزار کرد
ولی چون به سودابه علاقمند بود و از او چند فرزند خردسال نیز داشت لذا به همان اندازه توبیخ و شماتت قناعت ورزید، سودابه که خود را در مقابل سیاوش مغلوب دید در مقام انتقام برآمد.
توضیح آنحکه در اندرون کاخ سودابه زن خدمتکاری زندگی می کرد که آبستن و باردار بود. سودابه دارویی به او خورانید تا بچه های دو قلویش سقط شد.
آن گاه زن خدمتکار را پنهان کرد و جنین سقط شده را در طشت زرین نهاده خود به جای زائو شیون برداشت. خبر به کیکاووس رسید و سراسیمه به اندرون شتافت:
ببارید سودابه از دیده آب
همی گفت، روشن ببین آفتاب

همی گفتمت کاو چه کرد از بدی
به گفتار او خیره ایمن شدی

دل شاه کاووس شد بدگمان
برفت و در اندیشه شد یک زمان

همی گفت کاین را چه درمان کنم
نشاید که این بر دل آسان کنم

کیکاووس به اخترشناسان متوسل شد. همگی یکدل و یکزبان گفتند:
دو کودک ز پشت کسی دیگرند
نه از پشت شاهند و زین مادرند

نشان بد اندیش ناپاک زن
بگفتند با شاه و با انجمن

پس از یک هفته زن خدمتکار را بیافتند ولی هر چه زجر و شکنجه اش دادند حقیقت مطلب را نگفت:

چنین گفت جادو که من بیگناه
چه گویم بدین نامور پیشگاه

ندارم ازین کار هیچ آگهی
سخن هر چه گویم بود ز ابلهی

سپهبد کیکاووس به ناچار همۀ موبدان را به حضور طلبید و در کشف حقیقت استمداد کرد.
چنین گفت موبد به شاه جهان
که درد سپهبد نماند نهان

چو خواهی که پیدا کنی گفتگوی
بباید زدن سنگ را بر سبوی

ز هر دو سخن چون بدینگونه گشت
بر آتش بباید یکی را گذشت

سابقاً معمول چنین بود که متهمان را از آتش عبور می دادند و معتقد بودند که گناهکار در درون آتش می سوزد و بی گناه از آن به سلامت و بدون کمترین رنج و الم به کنار می آید.
سودابه به عذر و بهانۀ اینکه سقط جنین بهترین گواه اوست حاضر نشد از آتش بگذرد ولی سیاوش که خود را از هر گونه اتهامی پاک و مبری می دانست:
به پاسخ چنین گفت با شهریار
که دوزخ مرا ازین سخن گشت خوار

اگر کوه آتش بود، بسپرم
ازین ننگ خواریست گر نگذرم

خرمنی از آتش برافروختند و به سیاوش تکلیف کردند که از آن بگذرد. سیاوش بدون هیچ بیم و هراسی اسب بتاخت و در میان آتش جستن کرد. پس از چند لحظه:
ز آتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر زخنده، و رخ همچو ورد

چنان آمد اسب و قبای سوار
که گفتی سمن داشت اندر کنار

چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود

همی داد مژده یکی را دگر
که بخشود بر بیگنه، دادگر

چو پیش پدر شد سیاوخش پاک
نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک

فرود آمد از اسب کاووس شاه
پیاده سپهبد پیاده سپاه

سیاوخش را تنگ در بر گرفت
ز کردار بد پوزش اندر گرفت
پدر و پسر سه روز متوالی به عیش و عشرت پرداختند و سپس کاووس شاه سودابه را پیش خواند و به دژخیم فرمان داد که او را حلق آویز کند.
سیاوش چین گفت با شهریار
که دل را بدین کار رنجه مدار

بمن بخش سودابه را زین گناه
پذیرد مگر پند و آید به راه

سیاوخش را گفت، بخشیدمت
از آن پس که بر راستی دیدمت

دیر زمانی نگذشت که باز آتش انتقام سودابه زبانه کشید و خواست بار دیگر ذهن کاووس شاه را مشوب کند که در این موقع قشون افراسیاب به ایران زمین روی آورد و شاه به اشارۀ موبدان سیاوش را با لشکری آراسته و به همراهی تهمتن به جنگ تورانیان روانه کرد.
چین بود رأی جهان آفرین
که او جان سپارد به توران زمین

به رأی و به اندیشۀ نابکار
کجا باز گردد بد روزگار

سیاوش و رستم تهمتن با سپاهی گران جانب توران در پیش گرفتند و تا بلخ بتاختند. گرسیوز فرماندۀ سپاه توران بود و چون سیاوش یارای زورآزمایی نداشت شخصاً نزد افراسیاب رفت و از لشکریان مجهز و بی حد و حصر ایران که نامدارانی چون رستم و سیاوش و بهرام و زنگه بر آن فرماندهی می کردند سخنها گفت.
افراسیاب برآشفت و گرسیوز را از خود براند. سپس فرمان بسیج داد تا بامدادان به سوی بلخ روی آورد و سیاوش را گوشمالی دهد ولی شبانگاه خواب هولناکی دید و از تخت به زیر افتاد:
خروشی برآمد از افراسیاب
بلرزید بر جای آرام و خواب

فکند از سر تخت خود را به خاک
برآمد ز جانش آتش سهمناک

گرسیوز بر بالینش حاضر شد و علت را پرسید. افراسیاب با دیدگان بی فروغ گفت: مرا به حال خود بگذار. زیرا در عالم خواب بیابانی پر از مار و عقرب دیدم که خیمه و خرگاه من در گوشه ای از آن بیابان برپا شد. ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و پرچم مرا سرنگون کرد. در این موقع نیروی تازه نفسی از ایران زمین بر من و لشکریانم تاختند و از کشته پشته ساختند. پهلوان نامداری از قشون ایران مرا به اسارت گرفت و نزد کاووس شاه برد. جوان ماه پیکری که در کنار شاه نشسته بود شمشیر از میان کشید و مرا به دو نیم کرد:
دمیدی بکردار غرنده میغ
میانم به دو نیم کردی به تیغ

خروشید می من فراوان ز درد
مرا ناله و درد بیدار کرد
به اشارت گرسیوز و فرمان افراسیاب کلیۀ موبدان را احضار کردند و تعبیر خواستند. یکی از موبدان امان خواست و گفت:
به بیداری اکنون سپاهی گران
از ایران بیاید دلاور سران

یکی شاهزاده به پیش اندرون
جهاندیده با او بسی رهنمون

که بر طالعش بر کسی نیست شاه
کند بوم و بر راه بما بر تباه

مقصودش همان سیاوش است که اگر با او جنگ بکنی در صورت غلبه دمار از روزگار ما برآورد و چنانچه کشته شود خونش سراسر توران زمین را فرود گیرد و همه جا را به خاک و خون کشاند.
اگر با سیاوش کند شاه جنگ
چو دیبه شود روی گیتی به رنگ

ز ترکان نماند کسی را به گاه
غمی گردد از جنگ او پادشاه

وگر او شود کشته بر دست شاه
به توران نماند سر و تختگاه
سراسر پر آشوب گردد زمین
ز بهر سیاوش به جنگ و به کین
افراسیاب از این تعبیر و سخنان موبد غمگین گشت و پس از مشاوره با سران سپاه در مقام صلح و آشتی با سیاوش برآمد و گرسیوز را با اسبان و هدایای گران قیمت به همراهی دویست تن از نخبۀ سپاهیان به سوی او گسیل داشت و پیشنهاد صلح کرد.
سیاوش و رستم پس از یک هفته کنکاش و رأی زدن، به شرط آنکه افراسیاب یک صد تن از سرداران منتخل را به عنوان گروگان فرستد پیشنهاد گرسیوز را پذیرفتند و پیمان صلح ب همین ترتیب گردید. آن گاه سیاوش و لشکریان ایران در بلخ ماندند و گرسیوز به سوی افراسیاب و رستم به حضور کیکاووس شتافت.
افراسیاب از انعقاد صلح و آشتی شادمان شد ولی کیکاووس به قبول صلح تن نداد و نسبت به رستم که معتقد بود سستی نشان داده است خشمگین گردید و گفت:
به نزد سیاوش فرستم کنون
یکی مرد با دانش و پر فسون

بفرمایمش کآتشی کن بلند
به بند گران پای ترکان ببند

پس آن بندگان را سوی ما فرست
که سرشان بخواهم ز تنشان گسست

رستم از در موعظه درآمد و کاووس را از اشتعال نائرۀ جنگ با افراسیاب و تکلیف پیمان شکنی به فرزندش سیاوش بر حذر داشت ولی کاووس تسلیم نشد و رستم را به سختی از درگاهش رانده طوس را با لشکری گران و نامه ای تند و تیز به نزد سیاوش فرستاد تا جنگ را آغاز کند و در غیر این صورت فرماندهی سپاه را به سپهبد طوس واگذار نماید. سیاوش که در عالم جوانمردی حاضر نبود پیمان شکنی کند و صد تن گروگان بی گناه را به دست دژخیم سپارد پس از وصل نامۀ پدر، یکی از سرداران خود به نام زنگه را با گروگانها به نزد افراسیاب بازگردانید و تقاضا کرد که راه گریز و عبوری به وی دهد:
یکی راه بگشای تا بگذرم
به جائی که کرد ایزد آبشخورم

یکی کشوری جویم اندر نهان
که نامم ز کاووس گردد نهان

زنگه با گروگانها به حضور افراسیاب رفت و پیشنهاد سیاوش را عرضه داشت. افراسیاب پس از مشورت با سردار نامی خود پیران ویسه موافقت کرد که سیاوش به توران بیاید و مانند فرزندی در نزد افراسیاب زندگی کند. سیاوش پذیرفت و قشون را تا آمدن سپهبد طوس به بهرام سپرد و خود جانب توران گرفت. افراسیاب و پیران ویسه مقدم سیاوش را گرامی داشتند و در بزم و رزم، او را تنها نمی گذاشتند. دیر زمانی نگذشت که سیاوش با جریره دختر پیران ویسه و پس از چندی با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج کرد. آن گاه منشور کشور ختن گرفت و با فرنگیس به آن سوی شده بر تخت سلطنت نشست و دو شهر گنگ دژ و سیاوشگرد را در آن سرزمین بنا کرد. سياوش شاد گشت و با فرنگيس و پيران روان شدند تا به مكاني رسيد كه از سويي به دريا و از سوي ديگر به كوه راه داشت. آنجا را براي بناي عظيمي سزاوار دانست و فرمود تا كاخ و ايوان با شكوهي بنا كنند. پس از رنج بسيار گنگ دژ ساخته شد. بنايي بوجود آمد كه در شكوه و عظمت و خرمي و صفا بي نظير بود.
پس از چندی به سیاوش الهام شد و یا از گردش زمانه استنباط کرد که به زودی کشته می شود و سرزمین ایران و توران از خونش به جوش آمده هزاران تن مقتول و آبادیها با خاک یکسان خواهد شد.
این درد دل سیاوش با پیران ویسه:
تو ای گرد پیران بسیار هوش
بدین گفته ها پهن بگشای گوش

فراوان بدین نگذرد روزگار
که بر دست بیدار دل شهریار

شوم زار من کشته بر بیگناه
کسی دیگر آید برین تاج و گاه

تو پیمان همی داری و رأی راست
ولیکن فلک را جز اینست خواست

ز گفتار بدگوی و از بخت بد
چنین بیگنه بر سرم بد رسد

به ایران رسد زود این گفتگوی
کس آید بتوران بدین جستجوی

برآشوبد ایران و توران بهم
ز کینه شود زندگانی دژم

پر از جنگ گردد سراسر زمین
زمانه شود پر ز شمشیر کین

بسی زرد و سرخ و سیاه و بنفش
کز ایران بتوران ببینی درفش

بسی غارت و بردن خواسته
پراکندن گنج آراسته

از ایران و توران بر آید خروش
جهانی ز خون من آید بجوش

چون سالی گذشت سیاوش از جریره دختر پیران ویسه صاحب فرزندی به نام فرود شد. روزی گرسیوز برادر افراسیاب به دیدار سیاوش آمد و در میدان چوگان بازی به او پیشنهاد کرد که با دو تن از پهلوانان نامدار تورانی به نام گروی زره و دمور کشتی بگیرد. سیاوش پذیرفت و هر دو پهلوان تورانی را یکی پس از دیگری چون شاهینی که کبوتر را در چنگال گیرد سبکبار از زمین برداشت و در مقابل گرسیوز نهاد. گرسیوز از آن همه قوت و زورمندی اندیشه کرده در نزد افراسیاب به سعایت و بدگویی از سیاوش پرداخت. گروی زره و دموز نیز که در توران زمین پهلوانانی مشهور و نامدار بودند کینۀ سیاوش را در دل گرفتند تا روزی از او انتقام گیرند. سرانجام سعایت گرسیوز کار خود را کرد و افراسیاب از ترس آنکه مبادا سیاوش بر وی چیره شده توران را ضمیمۀ ایران کند پیشدستی کرده به جنگ سیاوش شتافت و از سپاهیان سیاوش به جز معدودی ایرانیان که با او بودند همه گریختند. سربازان و پهلوانان تا آخرین نفر جنگیدند و همگی کشته شدند.
سیاوش به دست دشمن اسیر شد و او را با خفت و خواری به نزد افراسیاب بردند و به زندان افکندند. هر چه فرنگیس دختر افراسیاب عجز و لابه کرد وعفو و بخشش همسرش را خواست و پدر را از انتقام هولناک ایرانیان بر حذرداشت بر اثر سعایت گرسیوز مؤثر واقع نشد. در این مورد حکیم ابوالقاسم فردوسی چه زیبا و دل انگیز آن صحنه را مجسم می کند:
ز دانا شنیدم یکی داستان
خرد شد بدینگونه همداستان

که آهسته دل کی پشیمان شود
هم آشفته را هوش درمان شود

شتاب و بدی کار اهریمن است
پشیمانی و رنج جان و تن است

به بندش همی دار تا روزگار
برین مرترا باشد آموزگار

چو باد خرد بر دلت بروزد
از آن پس ورا سر بریدن سزد

مفرمای اکنون و تیزی مکن
که تیزی پشیمانی آرد به تن

سری را کجا تاج باشد کلاه
نشاید برید، این خردمند شاه

چه بری سری را همی بیگناه
که کاووس و رستم بود کینه خواه

پدر شاه و رستمش پرورده است
به نیکی مر او را برآورده است

ببینیم پاداش این زشتکار
بپیچی به فرجام ازین روزگار

بیاد آور آن تیغ الماسگون
کزان تیغ گردد جهان پر ز خون

وزان نامداران ایران گروه
که از خشمشان گشت گیتی ستوه

چو گودرز و گرگین و فرهاد و طوس
ببندند بر کوهۀ پیل کوس

فریبرز و کاوس درنده شیر
که هرگز ندیدش کس از جنگ سیر

چو بهرام و چون زنگۀ شاوران
چو گستهم و گژدهم کند آوران

زواره فرامرز و دستان سام
همه تیغها برکشند از نیام

دلیران و شیران کاووس شاه
همه پهلوانان با فر و جاه

بدین کین ببندند یکسر کمر
در و دشت گردد پر از نیزه ور

مفرمای کردن بدین بر شتاب
که توران شود سر بسر زین خراب

بدیشان چنین پاسخ آورد شاه
کزو من به دیده ندیدم گناه

ولیکن بگفت ستاره شمر
به فرجام ازو سختی آید پسر

لاجرم گروی زره، همان پهلوان مغلوب و کینه توز مأمور شد که سیاوش را به قتل آورد و گردن زند. پس شاهزادۀ ایرانی را از زندان بیرون کشید و کشان کشان او را به همان جایی برد:
که آنروز افکنده بودند تیر
سیاوخش و گرسیوز شیر گیر

چو پیش نشانه فراز آمد اوی
گروی زره آن بد زشتخوی

بیفکند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش زان سپهبد نه باک

یکی طشت بنهاد زرین برش
به خنجر جدا کرد از تن سرش

کجا آنکه فرموده بد طشت خون
گروی زره برد و کردش نگون

به ساعت گیاهی از آن خون برست
جز ایزد که داند که آن چون برست

دیر زمانی از کشته شدن سیاوش نگذشته بود که همسرش فرنگیس فرزندی بزاد و نامش کیخسرو نهاد. تفصیل این واقعه و جنگهای خونینی که در این رابطه به وقوع پیوسته بسیار طولانی و از حوصلۀ این مقاله خارج است که خوانندۀ محترم در صورت تمایل باید به شاهکار فردوسی در کتاب گرانقدر شاهنامه مراجعه کند. اجمالاً آنکه چون کاووس شاه از قتل ناجوانمردانۀ سیاوش آگاه شد به خونخواهی فرزند برخاست.
رستم دستان که از کاووس دوری جسته و تا این زمان در زابلستان به سر می برد چون مرگ جانگزای سیاوش را شنید با سپاهی گران به خدمت کاووس آمد.
نگه کرد کاووس در چهر اوی
چنان اشک خونین و آن مهر اوی

نداد ایچ پاسخ مر او را ز شرم
فرو ریخت از دیدگان آب گرم

تهمتن برفت از بر تخت اوی
سوی کاخ سودابه بنهاد روی

ز پرده به گیسوش بیرون کشید
ز تخت بزرگیش در خون کشید

به خنجر بدو نیم کردش براه
نجنبید بر تخت، کاووس شاه

آن گاه اجازۀ پیکار گرفت و گفت:
نه توران بمانم نه افراسیاب
ز خون شهر توران کنم رود آب

مگر کین آن شهریار جوان
بخواهم از آن ترک تیره روان

چو فردا برآید بلند آفتاب
من و گرز و میدان افراسیاب

نائرۀ جنگ مشتعل گردید و سالهای متمادی بین طرفین درگیر بود تا اینکه فرود و کیخسرو فرزندان سیاوش هم به حد رشد رسیدند و به خونخواهی و انتقامجویی قد علم کردند.
همه شهر ایران کمر بسته اند
ز کین سیاوش جگر خسته اند

خلاصه خون سیاوش نه تنها هزاران سردار را به دیار نیستی و نابودی کشانید بلکه افراسیاب و برادرش سپهبد گرسیوز نیز در این موج خون غرقه گردیدند و به دست کیخسرو فرزند سیاوش اسیر و کشته شدند.

برای دانلود کتاب خون سیاوش اینجا کلیک کنید .

 

 

دانـشـمـندان ايـرانـي دوران بـاسـتـان

شامل ايرانيان مهندس ، ستاره شناس ، شيميدان ، رياضيدان ، فيزيكدان ، صنعتگر ، پزشك ، جغرافيدان ، فيلسوف ، طبيعي دان ، مخترع ، مكتشف و نظريه پرداز  قبل از حمله اعراب و دوره اسلامي :
اسكيلاس- دوره هخامنشي (زمان حكومت داريوش از سال 486- 521 ق.م.) دريا نورد و مكتشف و مهندس سازنده قنات
ستاسپ- دوره هخامنشي ( زمان حكومت خشايار شاه 2466-486 ق.م.) دريا نورد و مكتشف
بوبراندا-دوره هخامنشي (زمان خشايار شاه) مهندس
آرتاخه-دوره هخامنشي (زمان خشايار شاه) مهندس و سازنده كانال آتوس
استانس- دوره هخامنشي شيميدان و استاد دموكريتوس
برازه- دوره ساساني (زمان فرمانروائي اردشير( 241-226 م) مهندس و احيا كننده شهر فيروز آباد
برانوش- دوره ساساني- سازنده شادروان شوشتر
فرغان- دوره ساساني- سازنده تاق كسرا
جهن برزين- دوره ساساني - سازنده تخت (تاقديس)
شيده- دوره ساساني - سازنده كاخ خورنق
ابولؤلؤ(فيروز) - قاتل عمربن خطاب (خليفه اعراب و متجاوز به ايران) - هنرمند ، صنعت كار و سازنده آسياهاي بادي

علت برجای نماندن نام دانشمندان ایرانی و کتب آنان در تاریخ


شکل گیری تمدن اسلامی پس از برقراری "نهضت ترجمه" در قلمرو امپراطوری اسلامی جرقه هایش زده شد . این نهضت زمانی آغاز شد که ایرانیان مسلمان شده توانستند رفته رفته در دستگاه حاکمیت خلفا نفوذ کرده و پست های حساس حکومتی را از آن خود کنند . خانواده مشهور "برامکه" را می توان از آن جمله دانست . عمدتاً شکل گیری تمدن اسلامی از زمان عباسیان که توسط همراهی و شجاعت ایرانیان پایه گذاری شد "ابومسلم خراسانی و کوشش هایش" آغاز گردید . در زمان امویان که قبل از عباسیان بودند ، نگاه خلفای اسلامی یک نگاه صرفاً اقتصادی به سرزمین های تحت اشغال خود بود . در آن زمان و چه به هنگام فتح ایران ، بنا به اسناد و روایت های باقیمانده ، مسلمانان ، چون "قرآن " را کلام و کتاب اصلی اعلام می کردند ، هرگونه علوم و کتب دیگری را غیر لازم دانسته و آنها را سوزانده و یا در درون آب می انداختند
در تاریخ ابن خلدون "العلوم العقلیه و اصنافها" ، و سایر کتب تاریخ مثل طبری و ابن کثیر می خوانیم :

"وقتی کشور ایران فتح شد ، کتب بسیاری در آن سرزمین به دست تازیان افتاد ، سعد بن ابی وقاص به عمربن خطاب در خصوص آن کتب نامه نوشت و در ترجمه کردن آنها برای مسلمانان رخصت خواست . عمر بدو نوشت که آن کتابها را در آب افکنند ، چه اگر آنچه در آنها است ، راهنمایی است ، خدا ما را به رهنماتر از آن هدایت کرده است و اگر گمراهی است ، خدا ما را از شر آن محفوظ داشته . بنابراین آن کتابها را در آب یا در آتش افکندند ، و علوم ایرانیان که در آن کتب مدون بود ، از میان رفت و به دست ما نرسید"
"ابوالفرج بن العبری" در "مختصرالدول" و "عبدالطیف بغدادی" در کتاب "الافاده والاعتبار" و" قفطی " در" تاریخ الحکماه" در شرح حال "یحیی نحوی" و "حاج خلیفه" در "کشف الطیون" و دکتر "صفا" در " تاریخ علوم عقلی" از سوختن کتب کتابخانه عظیم اسکندریه و گندی شاهپور و خوارزم توسط عرب سخن رانده اند .

"ابوریحان بیرونی" در "الآثارالباقیه" نوشته است  :

چون "قتیبه بن مسلم" دوباره خوارزم ( از نواحی سرزمین ایران ) را پس از مرتد شدن اهالی فتح کرد ، "اسکجموک" را بر ایشان والی گردانید و قتیبه هر کس که خط خوارزمی می دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع ، به کلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض منقرض ساخت و لذا اخبار و اوضاع ایشان به درجه ای مخفی و مستور مانده است که به هیچ وجه وسیله ای برای شناخت حقایق امور در آن بلاد بعد از ظهور اسلام در دست نیست .
. . . و چون قتیبه بن مسلم نویسندگان ایشان ( خوارزمیان ) را هلاک کرد و هربدان ایشان را بکشت و کتب و نوشته های آنانرا بسوخت ، اهل خوارزم امی ( بی سواد ) ماندند و در اموری که محتاج الیه ایشان بود فقط به محفوظات خود اتکا کردند ، و چون مدت متمادی گردید و روزگار دراز بر ایشان بگذشت امور جزیی مورد اختلاف را فراموش کردند و فقط مطالب کلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقیماند .

"حاج خلیقه" مورخ معروف ترک در کتاب " کشف الفنون" نوشته:

"عرب در صدر اسلام بجز زبان و احکام و مسایل پزشکی به علم دیگری اهمیت نمی دادند و گفته می شود که عرب در هنگام فتح شهرها کتابهایی را که به دست می آوردند ، می سوزانیدند"

دکتر معین" در کتاب "مزدیسنا و ادب فارسی" می آورد:

"اعراب شهرها را با خاک یکسان و آتشکده ها را با آتش سوخته و موبدان را از دم تیغ گذرانده و کتب فضلای اُمت اعم از آنچه در مطلق علوم نوشته شده بودند یا تاریخ و مسایل مذهبی ، همه را نابود کردند"

"دولتشاه سمرقندی" در "تذکره الشعرا" می نویسد:

امیر عبداله بن طاهر که به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود . روزی در نیشابور نشسته بود ، شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او نهاد ، پرسید که این چه کتاب است ؟ گفت : این قصه "وامق و عذراست" خوب حکایتی است که حکما به نام شاه انوشیروان جمع کرده اند . امیر فرمود که ما مردم قرآن می خوانیم و بغیر از قرآن و حدیث پیغمبری چیزی نمی خوانیم ما را از این کتاب در کار نیست و این کتاب تالیف مغان است و پیش ما مردود است ، فرمود آنان را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو من هر جا که کتابت عجم و مغان باشد ، جمله بسوزانند .

با شواهد بالا بد نیست این نکته هم اشاره شود . عمدتاً اعراب قبل از اسلام از امر تألیف و تدوین اطلاع چندانی نداشتند و حاجتی هم آنان را بدین کار برنمی انگیخت و در تمام مدت وضع به همین منوال بود .
با این روحیه و دانش اعراب پس از دو قرن که از سلطه ی خود بر کشورهای تسخیر شده گذشت و هنگامیکه حکومتشان تثبیت شد ، رفته ، رفته اعراب فاتح که اکنون خلفای آنان به نام اسلام بر سرزمینهای تحت سلطه ی خود حکومت و حکمرانی می کردند . تحت تأثیر دانش و علم و همنشینی با اندیشمندان کشورهای تحت سلطه و همچنین به سفارش های قرآن و رسول خدا ، این خلفا به جایگاه دانشمندان و علوم پی برده و با استفاده از تمدن باستانی و علوم ایرانیان – هندیان – سومریان – مصریان – یونانیان و حتی چینیان ، نهضت عظیمی تحت حاکمیت عباسیان در امپراطوری اسلامی شکل گرفت که با عنوان "نهضت ترجمه" در تاریخ از آن نام برده میشود ( عامل اصلی آنهم باز ایرانیان بوده اند ) که در این نهضت با بهره گیری از کتب مختلف به زبانهای مختلف و ترجمه آنها به عربی زبان مسلط قرآنی و علمی و دیوانی آن زمان ، پایه های تمدن اسلامی ریخته شد .
تأثیرگذاری و نفوذ ایرانیان دانشمند و هشیار بر دستگاه حاکمه خلفای متعدد به ویژه خلفای عباسی و همچنین کارگزاران و والی های آنان ، باعث شد که خلفای اسلامی به پیامهای قرآن و حضرت محمّد (ص) مبنی بر اهمیت علم و عالم توجه کنند . از سویی هم امپراطوری گسترده اسلامی را دیگر نمی شد بدون توجه به اصول علمی حکومت داری و علم اداره کرد ، و علم و دانش به عنوان یک نیاز برای ادامه حکومت ، خود را تحمیل کرد به ویژه اینکه ممالک تحت سلطه ی مسلمانان از پیشینه تمدنی گسترده ای برخوردار بودند و مردمان باهوش و دانشی در آن سرزمینها می زیستند که سینه به سینه از تاریخ پر اعتبار و ارزشهای پیشینه ی خود باخبر بودند . و در جاهایی هم به دور از چشم مأموران خلیفه کتب و علومی را حفظ و یا مواردی از دانش را در ذهن خود محافظت نموده بودند . با این اوصاف از قرن دوم هجری به بعد خلفای اسلامی تحت مدیریت وزرای ایرانی تبار و باهوش خود ، اقدام به ترجمه کتب باقیمانده مختلف از تمدن های ایرانی و دیگر تمدن ها به زبان عربی نمودند . زبانی که پس از تسلط 200 ساله سیاسی نظامی و هم پذیرش دینی و قرآنی ، زبان رسمی و قالب و علمی امپراطوری شده بود . پس از این ترجمه ها بود که در این شکوفایی علمی امپراطوری اسلامی آغاز شد . این درخشانی تا قرن 7 هجری زمان حمله مغول ادامه داشت و تمدنی را ساخت که یکی از درخشان ترین و علمی ترین تمدن های جهانی گردید .
در نهضت ترجمه نقش ایرانیان باز به سزاست . به عنوان مثال نقش "خاندان بختیشو" را می توان نام برد . این خاندان که ظاهراً بر دین اسلام بودند . اما "مانوی" باقیمانده بودند . پس از این ترجمه ها و مدیریت وزیران و مشاوران کارآمد ایرانی خلفا بود که نوعی روش مدیریتی بوجود آمد که منجر به جذب و تشویق دانشمندان گردید . البته نقش تساهل برخی از خلفای تحت تأثیر را نسبت به سهل گیری به باورهای شخصی دانشمندان را نمی توان نادیده گرفت و همان باعث شد که دانشمندان یهودی – مسیحی – هندو – زرتشتی و مسلمان در کنار هم در مجمع های علمی به وجود آمده به ویژه در بغداد گرد هم آیند و هر یک به انتقال مواریث فکری ( تأکید ) و دانش و مهارت های قومی خود به یکدیگر بپردازند .

استاد پرویز شهریاری و دکتر جنیدی می نویسند :

 خاندان های ایرانی که بهره ای از دانش داشتند به علت اغتشاش و ناامنی ای که در قرون ابتدایی ورود اعراب بر ایران مستولی شده بود ، علم خود را به صورت موروثی منتقل می کردند . در این رابطه به نام ( پورسینا ) و پیوندی که با کلمه ( سئنه ) ( پزشک ) در ایران باستان دارد اشاره می کنند و حتی دکتر جنیدی سیمرغ شاهنامه را نشانی از حکیمان دوران باستان می داند که در طول تاریخ رنگ افسانه گرفته است و اشاره می‌کند به اینکه علم سزارین نزد ایرانیان بوده است که همان ( رستم زایی ) است . که همین علوم به صورت موروثی انتقال یافته و در زمان آغاز شکوفایی تمدن اسلامی از دانش ایرانی به دانش اسلامی انتقال یافته است . در اینجا بد نیست به بخشی از آثار و علومی که ایرانیان در عهد شکوفایی تمدن اسلامی بنیان گذاران آن بوده اند اشاره ای شود . این علوم پس از ترجمه آثار دانشمندان عهد باستان ایران و یا با ذهنیت و خلاقیت دانشمندان ایرانی عصر تمدن اسلامی به وجود آمده است .

(زیج شهریاری ) کتابی است در نجوم که در زمان ساسانیان در عصر انوشیروان در ایران به زبان پهلوی نوشته شده بود و آن را (( ابوالحسن علی ابن زیاد تمیمی )) به عربی ترجمه کرد .
با توجه به این موضوعات باید گفت که ایرانیان به بسیاری از علوم و فنون آشنا بوده و بسیاری از این علوم و دانش ها و اختراعات ، برای اولین بار در جهان توسط ایرانیان انجام شده است و از ایران به دیگر کشورهای جهان انتقال پیدا کرده و تکامل یافته است.
 با در نظر گرفتن این پیشینه ، به صورت محکم می توان گفت که نقش ایرانیان در تمدن درخشان اسلامی ، نقشی اصلی و محکم و انکار ناپذیر است و شاید هم بتوان گفت : اگر اعراب مسلمان ایرانیان را در کنار خود نمی داشتند به هیچ عنوان ، توان ساخت تمدن اسلامی را نداشتند . تأثیر مدیران ایرانی بر دستگاه اعراب و آگاه سازی آنان به انتقال و ترجمه متون باقیمانده از علوم ایرانی – هندی – سومری – یونانی – مصری و سپس مدیریت پس از آن باعث پایه گذاری تمدنی شد که خود مبدأ بسیاری دیگر از علوم گردیده این هم زمانی بود که اروپا درگیر مسایل و مشکلات ( خشکه مذهبی ) کلیسا بود .

*************************

مـعـمـاري ایران قـبـل از اسـلام


معـماري ايراني را بايد بطور صحـيح از اعـماق تاريخ ايـن سرزمـيـن کهـن مـورد بررسي قـرار داد. معـماري ايراني به شـش قـرن قـبل از ميـلاد مسـيح باز مي گـردد، که مـشـخـصات هـر دورهً معـماري را در دوره هاي مـخـتـلف تاريـخـي شـرح مي دهـيـم :

1- معـماري دوران ماقـبـل تـاريخ تـا زمان حـکـومت مـادهـا.
2- معـماري از زمان حکـومت مـادهـا تـا پـايان دوره حـکـومت سـاسـانـيـان.
در رابـطه با معـماري ايران، بايـد به خـوانـنـدگـان يـادآوري شـود، تـغـيـيـراتي کـه در رابـطه بـا هـنـر پـيـشـيـنـيان ايـران در معـماري داده شـده و نـحـوهً ساخـتمان سازي آن دوران. در سخـني کـوتاه مـي تـوان به : حکـاکـي بـر روي سـنگ، گـچکـاري، نـقاشـي، آجرکـاري، آئـيـنه کـاري، کـاشـي کـاري، مـوزائـيـک کـاري و ديـگـر کـارهـاي تـزئـيـني اشـاره کرد
کـلـبه هـاي ماقـبل تـاريـخ، شهـرهـا و قـصـبه هاي اولـيه، اسـتحـکـامات و دژهـاي نـظـامي، معـابـد و آتـشـکـده ها، مـقـبـره ها و آرامـگـاه هـاي بـزرگ، مـکـانهـاي عـظـيـم تـاريـخـي، سـدهـا و پـلـهـا، بـازارهـا، حـمام هـا، جـاده هـا، بـرجـهـا و مـنـاره هـا، ساخـتـمانهـاي مـذهـبـي و هـمچـنـيـن بـنـاهـا و يـاد بـودهـاي گـسـتـرده در کـشـور ايران. از ديگـر چـيـزهـاي مهـمي که بـرروي معـماري ايراني تـاثـيـر گـذار بوده است، شـرايط مهـم آب و هـوائي در فـلات ايران بوده است. بطور مـثـال سـبک معـماري در شـمال کـشـور و کـوهـپـايـه هاي ايران بـا سـبک معـماري در جـنـوب و کـوير ايران تـفـاوت دارد. اکـنـون با مصـادف شـدن بـا اطاعـات تـمام نـشـدنـي و حـيرت آوري کـه امـکـان آن در هـيچ کـشور ديـگـري نـيـست، نگـاهـي داريم گـذرا بـه معـماري ايراني.

زاغ تپه
يکي از قـديـمي ترين بـناهاي کـشف شده در فلات ايران مربـوط مي شود به بـناي رنگ شـده " زاغ تـپـه " در قـزوين. در تاريخ گـذشـته کـه مربوط مي شود به قـرن هـفـتم و اوايل قـرن شـشم قـبل از ميـلاد، بايـد بـسيار مورد رسيدگـي قـرار گـيرد که در آن زمان قـبل از تاريخ، چـگـونـه و با چـه وسائـلي اين بـنا را آراستـه کـرده اند. از اين بـنا بـراي جـمع شـدن و اجـتماعـات استـفاده مـي شده است.در اين بـنا از شومـيـنه براي گـرم کـردن ساخـتمان در فـصلهاي سرد سال اسـتـفاده مي شده است. هـمـچـنـين محـلي بـراي درست کردن کـباب داشـتـه است. هـمچـنـين اين ساخـتمان دو محـل براي نگـهـداري ابزارها و وسائـل، بعـلاوه اتاقـي کـوچـک که از آن به عـنـوان نـشـيـمن استـفاده مي کردند. ديـوارهـا بـوسـيله نـقاشـي از بـز کـوهـي تـزئـيـن شـده است. بـه احـتـمال خـيـلي زيـاد از اين مـکـان براي انجـام مراستم مـذهـبـي خـود استـفاده مي کـردنـد.
تـپـه سـيالک
تـپـه سـيالک در کـاشان نـيـز يکي ديگـر از اين مکـانهـاي تـاريـخي است، که بـه قـرن شـشم و پـنجـم قـبل از مـيـلاد بـرمـي گـردد. اولين بار که مردم به منطقه سيالک رفـتـند، نمي دانستـند که چگـونه بايد خانه ساخت، و زير کـلبه هايي که با برگ درخـتان تهـيه شده بود زندگـي مي کردند. اما بزودي آنهـا فرا گـرفـتـند که چگـونه با گـل، خشت خام درست کرده و مورد مصرف در خانه سازي قرار دهـند. در قـرن چهـارم قـبل از مـيـلاد مسيح مردم سيالک بصورتي جامع شروع کردند به بنا نهادن بناهـاي جـديد، که بخوبي مشخص است. اين بناهـا بصورتي يکجا و توده، و تماما تهـيه شده از آجر خام بود. اين آجـرهاي اوليه کـه بـصورتي بـيـضـي شکـل تهـيه مي شد، در آفـتاب گـذاشته شده و خشک مي شدند؛ و بعـد از آن مورد استـفاده قـرار مي گـرفـتـند. معـماري اين دوره تـمام بـناهـا را با رنگ قـرمز تـزئـين کرده و تمام درهاي اين بـناهـا کوتاه و باريک بوده و قـد درها بـيشتر از 90 - 80 سانـتي مـتر نبود.
تپه حسنلو
تـپـه حسن در نزديکي دامغـان، تـپه ايلـبـليس در 72 کيلومتري کـرمان، و تـپه حسنـلو در آذربايجان غـربي از بـناهايي هـستـند که بوسيله حفاري هاي باستان شناسي از زير خاک بـيرون آورده شده اند. در حفاري هاي تپه حسنلو، سه بناي عـظيم کـشف شد که تمام آنهـا با نـقـشه اي يکسان درست شده بودند. اين بـناها به 1000 - 800 سال قـبل از مـيلاد مسيح بـرمي گـردند. تمام آنهـا داراي دروازهً ورودي ، حـياط سنگـفرش شده ، اتـاقـهـا و انـبار بوده اند . در معـماري تـپه حسنلو، ساختمانهـا بـنـظر از چوب بنا شده اند؛ مربع و بصورت برج با پـايه هاي چـوبي که بدون برش بصورتي عمودي از آنهـا بعـنوان پايه و ستون استـفاده شده بود. يکي از اتاقـهـا بصورتي سنگـفرش شده با خشت خام کشف شد. نکـته جالب توجه اينکه اتاقي ديگـر را که بعـنوان آشپـزخانه از آن استـفاده مي شده داراي جاهاي مخصوص با شومينه دور آنها بود.

معـبد چـغـازنـبـيل
يکي از معـماريهاي مهـم ايران مربوط است به قرن 13 قـبل از ميلاد؛ معـبد چـغـازنـبـيل ( 1250 قبل از ميلاد ) است که در کنار رودخانهً کرخه در استان خوزستان در جنوب ايران قرار گـرفـته است. اين معـبد بوسيله "هـونـتاش هـوبان" پادشاه ايلام بر روي خرابه هاي شهر باستاني "دور - آنـتـش" ساخته شده بود . اين معـبد نشانگـر اوج و شکوه معـماري در آن دوره است. اين بـنا بصورت چـهـارگـوش و به صورت يک ساخـتمان پـنج طبقه است، که هـر طبقه از طبقه قـبلي کوچکـتر است و نمائي بصورت مخروطي را نشان مي دهـد. معـبد اصلي در آخرين طـبـقـه ساختـه شده بود. موادي که در ساختمان اين معـبد بکـار رفـته است، بـيـشـتر از آجرهـاي پـخـته لعـاب دار هـمراه با ساروج بـسيار قـوي بوده است. گـنـبد غـربي معـبد چـغازنـبـيل که بصورتي ماهـرانه ساخته شده بود هـنوز هـم پس از گـذشت سـه هـزار سال از تاريخ آن بصورتي عـجـيب و حيرت آور در وضعـيتي خوب بسر مي برد. ساخـتـن طاقـهـاي هـلالي شکـل برروي راهـروهـا و پـلـکـان هـاي داخل معـبـد نـشـانگـر مـوفـقـيت فوق العـاده و شگـفت آور معـماري در ايران باستان است. چـيـزي که باعـث تعـجب و شوک بـسيار در معـماري چـغـازنبـيل است، اينکه ابـتـکار هـنـرمندان آن دوره در اخـتراع و ساختـن يک سيستم جديد که آب آشامـيدني ساخـتمان را تهـيه مي کرده است. آب تسويه شده بوسيله عبادتـگـران و پـرستـشگـران و ساکـنين آن منطقه مورد استـفاده قرار مي گـرفت.

هدف از ارائه ی این بخش آشنایی با معماری قبل از اسلام در ایران می باشد .در این مقاله به صورت مختصر ، جزئی از هر سبک معماری این دوره معرفی میشود .

معماری ايلام قديم
تا پيش از آمدن مادها و پارسها تا حدود يک هزار سال پيش از ميلاد ، تاريخ سرزمين ايران به تقريب منحصر به تاريخ ايلام بوده است.تنها اطلاع ما از معماری (به ويژه شکل معابد) از نقش مهرهايي است که از دوران اوليه ی ايلام به جای مانده و آن يک نقش برجسته مربوط به نينوا در آشوری متاخر است در اين نقش برجسته معبدی به صورت يک بنای مربع مستطيل بلند بر يک شالوده ی ايوان دار نشان داده شده، نمای جلوی دارای روزنه هايی بوده است. در قسمت پشت ممکن است پله هايی برای دسترسی به معبد وجود داشته است. در نمای آن دو چهار چوب در بلند ديده می شود که در سمت چپی را يک پرده ی نی ايی آنرا از نور آفتاب محافظت می کند. احتمالاً مدخل ورودی بوده است و در سمت راست شايد نمايی از يک در بوده است جالبترين ويژگی معماری اين معبد سه شاخ بزرگ است که در دو طرف ديوارهای معبد نصب شده است و اين ما را به يکی از عجايب ساختمان معابد ايلامی متوجه می سازد.آثار باستانی چغازنبيل در دشت خوزستان و در فاصله حدود سی کيلومتر در جنوب شرقی شهر شوش در کرانه ی غربی رودخانه دز واقعشده است اين آثار شامل زيگورات يا معبد عقليمی است که به وسيله ی او نقاش گال پادشاه مقتدر ايلامی برای خدای اينشوشيناک در حدود 1265 ق.م ساخته شده است.
زيگورات چغازنبيل کهن ترين اثر معماری ايرانی می باشد که دارای ابعاد و خصوصيات خيره کننده است و با اهرام مصر برابری می کند.

معماری ماد:
در حدود هزاره ی اول پيش از ميلاد بود که گروههايی از اقوام آريايی به ايران مهاجرت کردند. مادها در سده ی هفتم پيش از ميلاد به رهبری خشتريته (خراآورت) نخستين پادشاهی خود، پس از ايلاميها در اين سرزمين بنياد گذاشتند.بررسی هنر معماری ماد با کمبود مدارک موجود، کاری سهل و آسان نيست، قطعاً مادها هم مانند اسلاف خويش برخوردار از آثار معماری قابل بحثی بوده اند مويد اين مطب آثار بدست آمده از کاوش های اخير باستان شناسی تپه هگمتانه و همچنين معماری صخره ای است که از آنها به جای مانده است.

بر همين اساس معماری مادی شامل دو بخش می باشد:
الف) معماری صخره ای
ب) معماری معمولی

معماری صخره ای : ايجاد حفره و وسعت دادن آن، فضای مورد احتياج مثلاً خانه يا آرامگاهی ايجاد شود. حاصل اين عمل مبارزه جويانه ی انسان با کوه و صخره را که برای دستيابی به فضايی استوار و ماندگار انجام می شود، معماری صخره ای می ناميم. به عبارت ديگر معماری صخره ای از مصالح آزاد و معمولی ساختمان به وجود نمی آيد بلکه از
صخره ای طبيعی است و در جهت عکس معماری آزاد و معمولی عمل می کند آثار معماری صخره ای مادها اکثراً در نواحی غرب ايران (کردستان – آذربايجان غربی- کرمانشاه و همچنين در بخشی از خاک عراق (کردستان عراق)) پراکنده است و اغلب جنبه ی مذهبی دارند.

معماری معمولی: معماری معمولی به اين آثار در محلهايی به نام تپه نوشيجان ملاير و گودين تپه و باباخان، تپه هگمتانه، زيويه و .... قرار دارند که در کاوش های باستان شناسی بدست آمده است.

معماری دوره ی هخامنشيان:

در حدود 560 سال پيش از ميلاد که دو دولت نيرومند آريايی يعنی ماد و پارس با هم موکلف کشتند امپراتوری بزرگ ايران به وجود آمد.
 اين واقعه زمانی رخ داد که کوروش بزرگ نخستين شاه هخامنشيان نيای خود آستياک (اژی دهاک) فرمانروای ماد را از تخت پادشاهی به زير آورد. هنر ايران در دوره ی هخامنشی هنری است شاهی، و سرنوشتش با
سرنوشت شاهان هخامنشی پيوند خورد است و به اين دليل است که در زمان پادشاهی کوروش و داريوش اين هنر به اوج ترقی خود می رسد.مهمترين بناهای به جای مانده اين دوران کاخ های شاهی است. تاريخ ساختمان اين کاخ ها به اواسط قرن شش قبل از ميلاد باز می گردد. معماران هخامنشی از هوش و ذکاوتی سرشار بهره مند بوده اند. زيرا در آثار آنها اصولی رعايت شده که بعدها به عنوان اصول معماری ايرانی رعايت شده که بعدها به عنوان اصول معماری ايرانی معمول و مرسوم گرديد.حال به طور مختصر و اجمالی به معرفی تخت جمشيد يکی از مهمترين بناهای اين دوره ی معماری ايران می پردازم.

تخت جمشيد:

اين مجموعه ی ساختمانی در شهر مرودشت و در 45 کيلومتری شهر شيراز واقع شده است. بر کوهش خشن به نام کوه رحمت تکيه داده و مشرف است بر دشت پهناور وحاصلخيزی که اطراف آن را کوهها حلقه وار فرا گرفته اند.بی گمان نقشه ی کلی تخت جمشيد از پيش طرح ريزی شده است. سيستم کانال کشی و آبرسانی و مجاری فاضلاب که در سطوح مختلف متناسب با کاربرد دقيق قبلاً در سنگ کوه کنده شده دليلی است بر اين مدعا.
اگر بخواهيم مجموعه بناهای تخت جمشيد را فقط نام ببريم عبارت خواهند بود از:
1)      پلکان بزرگ
2)      دروازه بزرگ خشايار شاه معروف به دروازه تمام ملت ها مشاهده ی تصویر (دروازه ی
ورودی  
3)      راهی که مدعوين از آن می گذشتند
4)      پلکان شمالی کاخ آپادانا
5)      کاخ آپادانا
6)      پلکان شرقی آپادانا
7)      کاخ سه دروازه
8)      کاخ اختصاصی داريوش
9)      کاخ خشايار شاه مربوط به پذيرايی های رسمی
10)   تالار صد ستون و سومين قسمت کاخ خزانه شاهی
11)   تالار 99 ستونی (قسمت مزکزی خزانه) تالار تخت موقتی که به دستور داريوش ساخته
شد
12)   انبارهای خزانه شاهی
13)   نمای جنوبی شکو که به طرف دشت است

ستون در معماری هخامنشی:

ستون که عنصر اصلی و اساسی بناهای دوران هخامنشی است. به علت سر ستونش که به شکل سر حيوان ساخته می شده از مجموعه ترکيبی عناصر ديگر ساختمان های تخت جمشيد بيرون نمی ماند و نقش مهمی را در معماری اين مجموعه به عهده دارد.

نقش برجسته در تخت جمشيد:

ترکيب نقش برجسته در تخت جمشيد بر مرحله ی کمال زمان خود رسيده است و معماری ايرانی برای ايجاد تنوع همچنين پرهيز از بيهودگی، ديوارها و طارمی ها را به بهترين نحو ممکن با نقوش برجسته آرايش داده است.

تیسپون و طاقهای کسری یا مدائن پایتخت امپراتوری ایران زمین

تیسپون پایتخت بزرگ ایران در سالهای شاهنشاهی اشکانی و ساسانی بوده است که توسط مسلمانان صدر اسلام ویران گشته است . تاریخ نگاران این بنای بی سابقه و هنر معماری بکار رفته شده در این کاخ ایرانی را در جهان بی مانند دانسته اند . این شهر بیشتر اقامتگاه زمستانی شاهنشاهان امپراتوری ایران بوده است . تیسفون در 32 کیلومتری جنوب شرقی بغداد قرار گرفته است . ریشه تیسپون نامی ایرانی است که بعدها به سبب عظمت و بزرگی اش که توسط خسرو نوشیروان آباد گشته بود و مرکز تجاری آن روزگار شده بود تازیان نام مدائن به معنی شهرها را به آن دادند . اشکانیان نیز بناهای بزرگی در آن ساختند . اعراب نوشته اند پس از فتح تیسپون به هر سرباز اسلام مبلغ دوازده هزار درهم رسید . خرابه های تیسپون از 1.5 کیلومتری دهکده سلمان پاک آغاز می شود که شهر سلمان فارسی نامیده شده است . در سال 1888 میلادی بسیاری از این کاخ های باستانی ایرانی فروریخت زیرا آنجا را محل عبور و مرور مصالح ساختمانی کرده بودند . در جنوب آن شهر "اسفانبر" قرار دارد که آرامگاه نوشیروان دادگر آنجا واقع شده است . زیرا بنا به پند نامه خود نوشیروان فرمان داده بود جسدش را در آنجا به خاک سپارند . قصر دیگری به نام الابیض از دوره اشکانی نیز آنجا بود که در دوره خلافت ننگین سرکرده های عرب ( مکتفی 295 , 289 هجری ) ویران شد . طاق کسری از بنهای باشکوه تاریخ بوده است که طول آن 365 متر و عرض اش 275 تخمین زده شده است . که در وسط ویرانه های مدائن قرار گرفته است . در نامه پهلوی شهرستانهای ایران آمده است ابوجعفر المنصور یکی دیگر از خلیفه های ننگین تازیان بربر در تاریخ ذیحجه 136 هجری پس از روی کار آمدن بسیاری از بناهای تیسپون را با خاک یکسان نمود تا قانون اسلامی را آنجا پیاده کند زیرا در سالهای نخست صدر اسلام آمده است که هر بنا و هر قانونی به جز اسلام مخالف خدا است و بایستی ویران شود زیر در قرآن همه آنها آمده است و هر بنای جز بناهای اسلامی شرک و گناه محسوب میشود . در زمان رهبری صدام ملعون نیز هیچ ایرانی نمی توانست از این مکان باستانی دیدن کند فقط به این دلیل که عراق روزگاری متعلق به ایران بوده و آثارش به جای مانده است . تخت جمشید و مقبره مادر سلیمان نامهایی است که ایرانیان بر مکانهای باستانی شان گذاشتند تا از دست ویرانگر عرب به دور به ماند . جمشید در نزد اعراب هم ارج و قربی داشته و تاریخش همیشه با بزرگی آمد است . به همین جهت شهر پارسه داریوش بزرگ به تخت جمشید تغییر نام پیدا میکند . یا آرامگاه کوروش بزرگ به نام مقبره مادر حضرت سلیمان تغییر نام می دهد تا از ویرانی اعراب رهایی یابد . نمونه های بسیاری از این فجایع موجود است . تخت سلیمان نیز نامی ساخته شده برای آتشکده بزرگ آذرگسب است که مردم منطقه آذربایجان این مکان ارزشمند را به تخت حضرت سلیمان تغییر نام میدهند و  . . .

*****************

احمد ابن ابی یعقوب در کتاب البلدان می گوید : در روزگار پیش از اسلام در دوران خسروها عجمان شهری بزرگ در میان شهرهای عراق بنا کرده بودند به نام مدائن ( جمع مدینه به معنی شهرها ) که تا بغداد هفت فرسخ راه بود . ایوان خسرو نوشیروان همانجاست . این مکان پس از نوشیروان محل پادشاهان ایران بود .

ابواسحق ابراهیم اصطخری در کتاب مشهور مسالک و ممالک نوشته است مدائن امروزه شهری است ویران و کوچک که در گذشته سخت عظیم بود . از بغداد تا آنجا یک مرحله است و هنوز آرامگاه پادشاهان ایران آنجاست . ایوان کسری آنجاست که با سنگ گچ بنا شده است . در گذشته در جهان هچ بنایی عظیم تر از آن نبوده است .

در کتاب مشهور مروج الذهب مسعودی اینگونه آمده است : خسرو انوشه روان شاهنشاه ساساني پس از مراجعت به عراق به سوي تيسفون پايتخت امپراتوري ايران رفت .
سپس سفرا و وزيران كشورهاي منطقه را به حضور پذيرفت و آنان را دعوت رسمي نمود تا از نخستين كاخ سفيد دنيا و باشكوه ترين ابنيه آن روزگار ديدن كنند . که همگان از این ابنیه باشکوه تاریخ شگفت زده شدند . يكي از آنان فرستاده قيصر روم بود كه مشغول تماشاي تيسپون مدائن بود كه ناگهان به نزد شاهنشاه ايران رفت و چنين گفت .
من از اين معماري باشكوه شگفت زده شده ام ولي فقط مشكلي در ميدان اصلي كاخ مي بینم كه اين يك نقص اساسي به حساب می آید چرا آنرا برطرف نکردید ؟
شاهنشاه ايران لبخندي زد و چنين گفت : در آن مكان خانه پير زني بود كه حاضر به فروش خانه خود به دولت نشد و چون شاه نخواست كه به پيرزن ستم روا دارد آن خانه را به همان حال رها كردیم .
فرستاده قيصر روم اينگونه پاسخ داد : به خداي كه اين نقص بهتر از هزاران كمال است .

طاق گرا یادگار شاهنشاهان ساسانی

تاق گرا یادگار تمدن ساسانی می باشد که به گفته تاریخ نگاران مقبره یکی از شاهنشاهان آن روزگار است که در اطراف قصر شیرین قرار دارد . عده ای دیگر بر این باور هستند که این مکان یک چاپارخانه مرزی بوده است . این بنا یکی از شگفتی های معماری تاریخی کهن ایران است که شوربختان مانند دیگر آثار باستانی رو به نابودی قرار دارد . باتوجه به ثبت رسیدن این اثر تاریخی ایران در لیست آثار ملی در پیش از انقلاب ولی امروزه بدون محافظ و نگهبان رها گشته است و متاسفانه داخل آن محل آتش روشن کردن مردمان محلی شده است . این محل به صورت یک قلعه کوچک با کنگره های طراحی شده در حدود 1500 سال پیش بنا گشته است .

قلعه بابک خرمدين

قلعه بابک در شهر کليبر واقع در صدوپنجاه و پنج کيلومتري شمال شرقي تبريز بر فراز قله اي کوهستاني به ارتفاع 2300 تا 2700 متر بالاتر ز سطح دريا واقع شده است که با نامهاي جمهور و بذ مشهور است . از آثار معماری شگفت انگیز این دژ مستحکم نطامی که در مکانی بسیار بلند قرار گرفته ( به طوری که فتح قله چنیدن ساعت به طول می انجامد ) میتوان اظهار داشت که این بنا در دوره پادشاهی اشکانیان بنا نهاده شد و خصوصا در زمان ساسانیان از آن بهره بردند . ولی در قرن های دوم و سوم توسط ایرانیان اصیل آن زمان بازسازی و مرمت شد و دژ بابک نام گرفت . شهرت اصلی آن برای مبارزات 22 ساله خرمدینیان با خلفای کشتارگرعباسی و پایه گذاری نهضت سرخپوشان یا خرمدینیان می باشد . نهضتی که جاودانه ماند و درس بزرگی به تک تک ایرانیان داد تا زیر یوق هیچ فرهنگی نرودند و تنها ایرانی بمانند و با فرهنگ ایرانی از دنیا بروند . خصوصا مبارزه و ایستادگی در برابرفرهنگ بربریت و غیر متمدن اعراب که ریشه به تیشه این مرز و بوم زده بودند را به ما آموخت . قلعه بابک در سال 1345 با شماره 623 در لیست آثار ملی , تاریخی و فرهنگی ایران ثبت شد و مرمت آن از سال 1376 توسط اداره کل میراث فرهنگی آذربایجان شرقی آغاز گشت . چند سالی است که برای احترام به این سردار بزرگ تاریخ ایران مراسم باشکوهی برگزار میشود . امسال نیز با حضور عده کثیری از هم وطنان با وجود محاصره نظامی سپاه پاسداران و بسیج ( جهت مبارزه با هرزه گان بیگانه پرست پان ترکیسم ) این مراسم اجرا شد . پان ترکیسم مزدورانی هستند که از طرف چند کانال ماهواره ای در آمریکا بر ضد ایران تحریک می شدند و دم از استقلال , داشتن پرچم مستقل , زبان رسمی ترکی و . . . میزدند . این گروهک های ضد ایرانی توسط رهبر معدومشان سید جعفر پیشه وری مزدور و عامل روس قدرت گرفت ولی با هلاک شدن وی قسمت بسیاری از این گروهک ضد ایرانی متلاشی شد . این افراد با انگشتان دست خود شکل یک گرگ را به یکدیگر نشان میدادند تا به اصلاح متحد شوند و پلاکاردهایی را با زبان ترکی استانبولی با خود حمل میکردند . در مکانی که سرداری همچون بابک تلاش برای یکپارچگی ایران نمود , تلاش برای نابودی فرهنگ عرب از ایران نمود , تلاش برای بازگرداندن هویت ایرانی نمود و جانش را برای این راه داد حال عده ای از فرصت استفاده نمودند و قدم در راه ضدیت با فرهنگ ایرانی و متلاشی شده اتحاد "کرد و ترک و فارس و خوزستانی و آذری . . . " کردند . بابک سرداری ملی و منطقه ای است و متعلق به همه ایران زمین است . جای دارد مسئولان کشور هرگونه افراد این گروهک ضد ملی را سرکوب کند و آنان را برای همیشه از این سرزمین کهن ریشه کن نمایند .

محوطه باستانی و مقدس پاسارگاد

پاسارگاد 78 کیلومتر مانده به شهر شیراز قرار دارد . متاسفانه این مجوعه ارزشمند هنوز بعضی از راه هايش خاکی میباشد و بدون محافظت جدی قرار گرفته است . پاسارگاد در سال 1383 خورشیدی برابر با سال 2004 ترسایی بر اساس مصوبه سازمان جهانی یونسکو در لیست آثار ارزشمند جهانی قرار گرفت . یونسکو بر اساس چهار بند این مجموعه کم نطیر را به لیست آن سازمان اضافه نمود پاسارگاد نخستین نشانه بارز معماری سلطنتی و پادشاهی هخامنشیان است . پایتخت شاهنشاهی پاسارگاد را , کورش بزرگ با مشارکت مردمان گوناگون امپراطوری خود که با تلاش فراوران کسب کرده بود ساخت . این حرکت را یونسکو به صورت یک حرکت بنیادی در تحول هنر و معماری کلاسیک ایران درآمد میشناسد . محوطه باستانی پاسارگاد دارای کاخهای عظیم , باغهای سلطنتی و آرامگاه کورش بزرگ بنیان گذار سلسله شاهنشاهی هخامنشیان و یادبودی استثنایی از تمدن ایران می باشد . مجموعه چهارباغی پادشاهی ایران که در پاسارگاد بنیاد گذاشته شد به صورت نماد سمبلیک و مادر تمام این گونه معماری های در آسیای غربی در آمده است نام گرفته است . پاسارگاد نه تنها متعلق به کورش بزرگ است بلکه قدمت آن به دوران مادها باز میگردد و دارای عمری بالغ بر 3000 و اندی سال میباشد که یونسکو آنرا اثری شگفت انگیز جهانی نامیده است .

آرامگاه ابدی کورش بزرگ 

این بنا در بدو يورش اعراب به ایران به دلیل عظمت شگفت انگیز آن که هنوز بعد از گذشت 2500 سال پابرجاست تغییر نام گرفت و به مقبره مادر سلیمان مشهور گشت تا از دست ویرانگر اعراب نجات یابد . ولی در سال 1820 ترسایی با کمک باستانشناسان خارجی مقبره کورش بزرگ شناخته شد . این بنا به صورت اتاقی با سقف شیب دار ساخته شده است که به روی سکوی سنگی طبقه دار ( شش طبقه ) قرار گرفته است و کالبد کورش بزرگ در طبقه هفتم ( که عدد هفت همیشه نشان از تقدس داشته است ) قرار گرفته است . مساحت قاعده آن 164.2 متر مربع است . اتاق آرامگاه دارای ابعاد 6.4 در 5.25 متر است .کالبد کورش نامدار به روی بالاترین طبقه آن قرار گرفته است که در گذشته داخل تختی زرین گذاشته شده بوده است . قطر دیوار اتاق 1.5 متر و درب وروی آرامگاه به طرف شمال غربی است . سنگهای به کار رفته شده در آن بسیار عظیم است که بعضی از آنان تا 7 متر درازا دارد و ارتفاع آن تا 11 متر می رسد . آرامگاه در گذشته در وسط باغهای سلطنتی محصور بوده است . کالبد کورش پس از کشته شدن در جنگ با سکاها در درون تخت زرین همراه با اشیای مهم سلطنتی وی قرار گرفت که پس از حمله اسکندر مقدونی به ایران درب آرامگاه شکسته شد و تمام اشیای آن به غارت رفت . به گفته تاریخ شناسان ابن مکان سالهای متمادی مکانی مقدس برای ایرانیان بوده است به طوری که اکثر پادشاهان ایران در آنجا تاجگذاری می نمودند هم اکنون نیز این مکان از مکانهای شگفت انیگز جهان است به طوری که یکی از باستان شناسان فرانسوی پس از بازدید از این مکان گفت خدا را سپاس میگویم که بالاترین افتخار را نصیبم نمود تا آرمگاه ابر مردی که در دوران جهالت و کشتار بشریت حقوق بشر و دموکراسی را پایه گذاشت ببینم .

کاخ دروازه انسان بالدار معروف به کاخ کورش بالدار

این کاخ که یکی از ارزشمند ترین اسناد تاریخی ایران محسوب میشود متاسفانه بدون رسیدگی و حتی بدون آسفالت رها گشته است . توریست های بسیاری برای دیدن از نقش برجسته کورش بزرگ که به صورت فرشتگان آسمانی حک شده است به آنجا میروند . این کاخ 726 متر مربع وسعت دارد . تالار اصلی کاخ دارای هشت ستون به ارتفاع 16 متر است . زیر این ستون ها از سنگهای مرمر سیاه ساخته شده است که هم اکنون برای محافظت از آن از کاهگل پوشیده شده است . سنگ تنومندی که نقش کورش بالدار را در خود دارد, تصویر این پادشاه را با تاجی مصری , متشکل از مخروط با قرص خورشید و در میان دو شاخ دو مار کبری بر سر تاج خود نشان میدهد . این تصویر تمام حدسهای که ذوالقرنین را که در قران فرستاده خدا نامیده است و بعضی ها آنرا به اسکندر گجستک که ویرانگر بزرگ تاریخ بوده است و به او لقب داده بودند , باطل کرد . در بالای این نقش ارزشمند کتیبه ای با این مضمون : " من هستم کورش شاه هخامنشی " نقش بسته بود که متاسفانه در سالهای 1864 تا 1880 میلادی شکسته شد و از ایران خارج گشت . این نقش را دانشمند مشهور هندی به نام "مولانا ابوالکلام آزاد" همان ذوالقرنین قرآن نامید که در آن خداوند کورش را شاهی جهانگیر , دادگستر و صاحب حکمت نامیده است و فرستاده خداوند خطاب کرده است تا صلح را در میان بشریت گسترش دهد . بدون تردید اسکندر گجستک که دست به کشتارهای وسیع و نابودی کتابخانه های و ویرانی شهرها زد را نمیتوان فرستاده خداوند نامید . تورات نیز بارها از بزرگی کورش و عظمت وی نامبرده است . این افتخار من و توی ایرانی است که زرتشت که تنها دین دموکرات بشریت شناخته شده است و کورش بزرگ که اولین بنیانگذار حقوق بشر است از ایران ظهور کردند و یا آئین میترا که روزگاری اروپا را در بر گرفته بوده و یا آئین مزدک و مانی که روزگاری به دنیا راه یافت

کاخ دروازه ملل در پرسپولیس

امپراتوری ایران آزاد که توسط کورش بزرگ بنا نهاده شد با پادشاهی داریوش کبیر وسعت چشم گیری گرفت . این امپراتوری بر پایه احترام به اقوام و ملتهای گوناگون پایه گذاری شده بود و ادیان در آن آزادی کامل داشته اند . این محاسن این امپراتوری را به بزرگ ترین و باشکوه ترین امپراتوری متمدن و منظم تاریخ جهان تبدیل کرد . به همین دلیل داریوش بزرگ تصمیم به ساخت کاخهای عظیمی گرفت که در شان و شخصیت این امپراطوری بزرگ منطقه باشد و جاودانه برای آیندگان بماند . پرسپولیس 55 کیلومتر مانده به شیراز واقع شده است . در بدو ورود به کاخهای پرسپولیس شاهد دروازه ملل می شویم . در منطقه نخست این کاخ شاهده سکوهای سنگی می باشیم که برای انتظار پادشاهان کشورهای دیگر منطقه تعبیه شده است . رهبران و پادشاهان کشورهای گوناگون در انتظار می ماندند تا پس از کسب اجازه برای ملاقات با پادشاه ایران وارد کاخ شوند . پس از ورود به مجموعه پرسپولیس وارد یک درگاه بزرگی میشویم که یک راه منشعب به کاخ صد ستون و دیگری به کاخ آپادانا میشود . سقف کاخ به ارتفاع 16.5 متر بر چهار ستون تنومند استوار بوده است . دو گاو عظیم الجسته به سوی دشت و دو ابوالهول با سر انسان و بال عقاب و بدن گاو در جرزهای درگاه شرقی کاخ قرار گرفته است که به سه زبان عیلامی , فارسی باستان و بابلی در بالای آن به این شرح نوشته شده است : {من هستم خشیارشا , شاه شاهان , یگانه شاه بسیاری , یگانه فرمانروای بسیاری , و هر آنچه کردم به یاری اهورامزا بود . که اهورامزدا هر آنچه کردم در اینجا بپاید . این بارگاه همه ملتها را من به خواست اهورامزا ساختم . ساختمانهای خوبی را در پارسه ساختیم که پدرم بنای آن را گذاشت که همه را به تائید اهورامزا ساختیم} .

دژ ایزدخواست

یکی دیگر از آثار تاریخی دوران ساسانی، دژ باستانی ایزدخواست و آثار تاریخی مربوط به آن است. این آثار که در راه اصفهان به شیراز، در 141 کیلومتری جنوب اصفهان واقع شده، شامل قلعه،‌ آتشگاه، پل، ‌کاروانسرا و سد نزدیک آن است. سد ایزد خواست (یزد خواست‌) در ده کیلومتری جنوب دهکده یزد خواست قرار گرفته و درازایش 65 متر و پهنای آن نزدیک 6 متر است. از ویژگی های این بند که تنها بخشی از آن برجای مانده است، ‌آن است که این سد از نوع قوسی بوده است. سد یزد خواست که می توان آن را نخستین بند قوسی جهان دانست از بناهای دوره ساسانی است. مصالح ساختمانی سد شامل سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج و نمای آن از سنگ تراشیده با اندود ساروج است. چنان که پیداست این بند برای جمع کردن آب های بهاری و جلوگیری از جریان سیل در منطقه ایزد خواست ساخته شده بوده است
- سد قلعه رستم، در 33 کیلومتری شمال شوشتر بر روی کارون که دارای سه دهنه بزرگ از بالا به پایین بوده است. نهری را که از این سه سد آب می گرفته، نهر "جوی بند" و یا "دیم چه" می گفته اند. درازای این نهر آبیاری 18 کیلومتر بوده است
ـ سد شعیبیه، که در 24 کیلومتری جنوب غربی شوشتر و بر روی رودخانه دز ساخته شده بوده است
ـ سد کارون، که در 8 کیلومتری شمال اهواز قرار داشته است
-سد عجیرب، که در 36 کیلومتری شوشتر روی رودی با همان نام احداث شده است
ـ سد کرخه، این سد در 15 کیلومتری شمال حمیدیه واقع بوده و پیش تر به آن سد نهر هاشم می گفته اند
ـ سد ابوالعباس، در 18 کیلومتری رامهرمز واقع است و از سه دهانه تشکیل می شده است
ـ سد ابوالفارس، در جنوب شرقی رامهرمز
ـ سد جراحی، در 29 کیلومتری جنوب رامهرمز


منابع : 
ساسانیان از تاسیس تا فروپاشی
تاریخ طبری
تاریخ ابن کثیر
تاریخ ابن خلدون
فتوح البلدان
و مطالب بسیاری از سایتها
 
 




هیچ نظری موجود نیست: