مسئولان و عاملان فاجعه سینما رکس آبادان


برنامه صفحه اخر صدای آمریکا در تاریخ 28 مهر برابر با 19 اکتبر نیمی از وقت خود را اختصاص داد به بررسی واقعه  آتش سوزی سینما رکس آبادان و حوادث پس از آن که سه نفر از اقوام من هم در آن حادثه کشته شدند . در این برنامه گفتگو صورت میگیرد با جناب آقای اردشیر بیات رییس پلیس وقت آبادان که در تاریخ اول فروردین 58 یعنی پس از انقلاب با درجه سرهنگی آن زمان ، بازنشسته شدند .



آقای مهدی فلاحتی مجری برنامه پس از مقدمه ای بر موضوع بادو سوال از جناب سرهنگ بیات برنامه را آغاز میکنند .اول اینکه سرنوشت حسن عاشور یا علیرضا ، عبدالرضا عاشور، به هرحال عاشوری که فرار میکند به عراق و درعراق بازداشت میشود و خودش آدم دیوانه ای و خُل وضعی بوده میگه که من آتش زدم سینمارکس را و بعد در بازجوییها ساواک شکنجه میشود و وقتی به شما تحویل دادند در می یابید که این دیوانه است و رهاش میکنید . این چه شد سرنوشتش به کجا رسید ؟
سخنان آقای فلاحتی با علامت » و سخنان آقای سرهنگ بیات با علامت # مشخص شده اند . جملات خارج ازموضوع حذف شده اند جهت مشاهده یا دانلود فیلم کامل این مصاحبه میتوانید اینجا کلیک کنید .


# عرض کنم وقتیکه این پرونده را ما تکمیل کردیم و به دادگستری آبادان فرستادیم بازپرس پرونده آقای صرافی پی به این حقیقت برد که این آدم شعورش درست کار نمیکنه ، چاره ای نداشت جز اینکه قرار موقت بازداشت برای این صادر کنه چون اگر این را آزاد میکردیم مردم میگفتند عامل آتش سوزی سینما رکس آبادان آزاد شد ، بنا براین بازداشت شد تا زمانی که حسین تکبعلی زاده دستگیر شد . وقتی که حسین تکبعلی زاده دستگیر شد و اعتراف صریح به آتش زدن سینما آبادان کرد ((در ادامه چگونگی دستگیری وی و چگونگی آتش زدن سینما را میگویند)) البته بازپرس در شهربانی از حسین تکبعلی زاده 48 ساعت  بازجویی کرد و پس از تکمیل تحقیقات وی به زندان شهربانی منتقل میشود . بعد از آن روزی بازپرس با آقای سرهنگ امینی رییس شهربانی آبادان تماس میگیرد که من قصد دارم حسن عاشور را آزاد کنم چون این گناهی ندارد ، امینی هم میگوید این دیوانه را ما میدانیم که گناهی ندارد هرچه زودتر آزاد بشود بهتراست و ایشان آزاد میشود . بعد از اینکه پرونده سینما رکس با فشار مردم آبادان و انکار و امتناع جمهوری اسلامی ، به زور بازگشایی میشود و دادگاه تشکیل میشود ، اولین کسی را که به دادگاه احضار میکنند همین حسن عاشور یا علیرضا عاشور است . در سال 1359 ، وقتیکه ایشان را به جایگاه فرا میخوانند ایشان بصورت دلقکی که وارد سیرک میشود شروع به چرخیدن دور خودش میکند ، قبل از احضارایشان به جایگاه آقای موسوی تبریزی شرح مبسوطی در مورد جنایات شاه شروع میکند بیان کردن و میگوید ببینید چه کسانی را برای جنایت انتخاب میکردند . وقتی میبینند حسن عاشور دور خودش میچرخد دستش را میگیرند و میارندش پشت بلندگو میگویند اینجا بایست که میگوید من باید برم توی این ؟ من باید برم توی این بلندگو ؟ که صدای خنده و اعتراض مردم بلند میشود و موسوی تبریزی میبیند که چه گافی داده میگوید جنایت کاران زمان شاه هم دیوانه اند . این را بیرونش کنید وایشان از دادگاه بیرون میشود و آزاد میشود . این سرنوشت حسن عاشور بود .
» غیر از حسین تکبعلی که اعدام شد و در ادامه بهش میپردازید بقیه شش نفر یا چهار نفری که بودند سرنوشتشان چطور شد ؟
# آنچه که برای ما مسجل بود سه نفر به نام یدالله ،فرج الله و فلاح ، در آتش سوختند . یک نفر پنجمی هست که من به چشم خود ندیدم ولی بطوریکه رییس زندان آبادان برای من شرح میداد و او در تمام جزییات این متهمین بوده چون ایشان از قبل انقلاب تا بعد از انقلاب تا بسته شدن پرونده سینما رکس آبادان ایشان رییس زندان بودند و بعد بازنشسته شدند . ایشان گفتند یک هفته بعد از دستگیری تکبعلی زاده یک شخصی بنام ابراهیم نظریان به زندان آورده شد . این ابراهیم نظریان در زندان دچار روان پریشی شد و شدیدا متوحش شد بطوریکه روزها در زندان دندانهای خود را با دست لغ میکرد و میکشید و به وضع بسیار اسفناکی دچار شده بود . روز اول دادگاه سینما رکس در دادگاه بود . وقتی وضع این را میبینند و حساب میکنند بعد از بیانات حسن عاشور ، میبینند اگر این شخص را هم بخواهند به جایگاه بیارند ممکنه بیاناتی بکنه روز دوم این آدم ناپدید میشه  و هنوز هم هیچکس از سرنوشت اون خبر ندارهد .
» جناب سرهنگ شما قبل از انقلاب مستقیما شاهد و مسئول پرداختن به این موضوع بودید در آبادان . بعد از انقلاب اطلاعاتتون را از کجا میاریند ؟ چونانکه شما فرمودید با درجه سرهنگ تمامی  اول فروردین 58 بازنشسته شدیدو این دادگاه در سال 59 برگزار میشه . شما این اطلاعات دست اول را از کجا آوردید ؟
# بله ، من اولا با تمام افسران تماس داشتم ولی اطلاعات دقیق من از رییس زندان آبادان هست که از روز اولی که این متهمین تحویل ایشان داده شدند ، با اینها بوده و اینها را به دادگاه میبرده و سرتاسر روزهایی که دادگاه از اینها تحقیق میکرده داخل دادگاه بوده و تا دقیقه ای که اینها را اعدام کردند و این آدم در آمریکا بامن بوده و رفیق من هست و تمام اطلاعات مستند و بدون ذره ای خدشه است .
» خوب بفرمایید زمانیکه تکبعلی زاده را بازداشت کردید ، چه اتفاقی افتاد قبل از انقلاب ؟
# بعد از آتش سوزی سینما رکس ، آبادان بصورت نا آرام ترین شهر ایران درآمد و اتفاقات بسیارزیادی افتاد که از جمله احضار تیمسار رزمی رییس شهربانی آبادان به تهران ، دو روز پس از حادثه آتش سوزی سینما ، بعد اجتماع قریب به یکصد هزار نفر مسلح به چوب و چماق در گورستان خسرو آباد آبادان و حمله و حرکت بطرف آبادان که من با چهل نفر در ظرف پنج ساعت توانستم این عدن را متفرق کنم بدون اینکه خون از دماغ کسی بیرون بیاد . که همین امر باعث تعجب حتی اعلی حضرت شد و به من مراحمش را همان ساعت ابلاغ کردند . بعد ازین جریانات که حسن عاشور دستگیر شد ما فهمیدیم که بایستی قویا دنبال مجرم اصلی باشیم و ما به هر وسیله ای تحقیق میکردیم . در زمانیکه حکومت نظامی اعلام شد سرقتهایی در شهر اتفاق افتاد . پنج یا شش فقره سرقت اتفاق افتاد که سارقین مغازه های بزرگ را باز میکردند و گاوصندوقهای آنها رابا خودشان میبردند و این هم شد یک شایعه بزرگی که مامورین شهربانی و فرماندهان حکومت نظامی با سارقین همدست هستند . تا اینکه بر حسب تصادف یک شب درست  سر ساعت ده شب در خیابان امیری وقتی سارقین یک مغازه فرش فروشی را سرقت میکردند دستگیر شدند . در بازجویی ازین سارقین من یک روز در ساعت پنج بعداز ظهر بود که در اتاق رییس شهربانی سرهنگ امینی نشسته بودیم وبا هم درباره وضعیت موجود صحبت میکردیم . ناگهان سروان رسایی جانشین رییس آگاهی سراسیمه وارد اتاق سرهنگ امینی شد و گفت قربان یک نفر یک خبر بسیار مهمی را میخواهد به اطلاعتان برساند و میگه فقط به شخص رییس شهربانی میگم و هیچکس نباید در اتاق باشه . ما آمدیم بیرون و بعد از ساعتی فهمیدیم که این آقا گفته که اگر به من کمک کنید من در مورد سینما رکس سرنخ مهمی به شما میدهم و خوب قول به این دادد و این بیان کرد که من با چند نفر از دوستانم در قهوه خانهای نشسته بودیم ،یکی از جوانان ناسزا میگفت به کسنی که سینما رکس را آتش زدند . جوان دیگری که اسمش حسین تکبعلی زاده است گفت ناسزا نگو . گفت چرا ؟ گفت برای اینکه برادر شما در این آتش سوزی دست داشته ، گفت شما از کجا میدانید ؟ گفت برای اینکه من هم بودم . این شد سرنخ ما ، اون جوانی را هم که میگفت ناسزا میگفته را هم آوردیم و او هم تایید کرد . درصدد دستگیری حسین تکبعلی زاده برآمدیم و فهمیدیم در آبادان نیست و به اصفهان رفته است . گروهی به اصفهان فرستاده شد و با تیمسار مصطفایی رییس شهربانی اصفهان تماس گرفته شد . ایشان پس از مدتی اعلام کردند ما به دنبال ایشان رفتیم ایشان آمده به اصفهان و در منزل خویشاوندانش بوده و بعد بع منزل آیت الله طاهری رفته و در اونجا گویا ازوی پذیرایی نشده ، برگشته به منزل خویشاوندانش و به بندرعباس عزیمت کرده است . ما فورا با سرتیپ یزدان بخش رییس شهربانی بندرعباس تماس گرفتیم و هیاتی مجدد از طرف آگاهی به بندرعباس گسیل شد . خوشبختانه خیلی زود سرتیپ یزدان بخش حسین تکبعلی را دستگیر کرد و اعلام میکند به شهربانی کل کشور که من عامل آتش زدن سینمارکس آبادان را دستگیر کردم و شهربانی کل کشور که ازین ماجرا باخبر بود میگوید سریعا متهم را بهآبادان اعزام کنید و متهم آمد به آبادان و دربازجویی آنچه را که باید و شاید گفت و من حالا میگویم که چگونه شد که سینما را آتش زد .
در آبادان سه گروه فعالیت مذهبی داشتند یک روحانیان بودند و یک حسینیه اصفهانیان بود که عده ای از تجار اصفهان به سرپرستی برادران زریباف ، حاج ابراهیمی ، حاج قبادی و رشیدیان این را رهبری میکردند » رشیدیان که بعد شد نماینده مجلس ؟ # حتما من خبر ندارم دیگه . » کیاوش و لرقبا هم تو همین گروه بودند ؟ # بله ، حالا عرض میکنم خدمتتان ، لرقبا هم عضو همین حسینیه اصفهانیها بود و گروه سوم که فرهنگیان بودند و فعالترین آنان شخصی بود بنام کیاوش . این کیاوش جلسات قرآن داشت و در آنجا بحث و گففتگو میشد برای جوانان . » کیاوش هم دور اول و دوم نماینده مجلس شد # کیاوش فرماندار شد ، استاندار شد و گویا نماینده مجلس ، این دستمزدشون بود بله . قبل از عید به ما اطلاع داده شد که عده ای از قم و اصفهان به حسینیه اصفهانیها آمده اند و اینها گروه را تحت فشار قرار داده اند که حتما باید در آبادان شما کاری بکنید که مردم آبادان هم مثل بقیه شهرهای ایران به شورش بلند شوند چون تا آن روز آبادان ساکت ترین شهر ایران بود و ما میدانستیم که یک اقدامی اینها خواهند کرد حالا در کجا نمیدونستیم . ما فعالیتها و مراقبتهامون را در نقاط حساس و حیاتی تشدید کردیم . بعد وقتی که کیاوش به این جوانان شروع میکنه به صحبت کردن ضمن اینکه تشویق و ترقیبشون میکنه  ، ضمنا تحقیرشون هم میکنه و میگه از طرف شهر بوشهر و شهرهای دیگه برای شما لباس زنانه فرستادند چون شما حرکتی ندارید ، مرد نیستید . اینها ناراحت میشند و همونجا اعلام آمادگی میکنند که ما آماده هرگونه کاری هستیم . طرحی تهیه میشه و در اولین طرح ترور سرتیپ تیمسار رزمی رییس شهربانی آبادانه اینها گسیل میشند برای ترور تیمسار رزمی ، ما مراقبت از تیمسار رزمی را بسیار تشدید کرده بودیم چون ایشان قبلا رییس شهربانی قم بودند و در قم جلوی تمام این وقایع ناگوار را گرفته بودند برعکس تدریس که رییس شهربانی اون تنزیل درجه شد و ایشان ترفیع مقام یافتند بخاطر همین اقدامی که در قم کرده بودند و برای قم هدف بود ایشان . اینها میرند به منزل رییس شهربانی میبینند که مراقبت بسیار شدیده و قادر نیستند که کاری بکنند . بر میگردند اطلاع میدند به کیاوش که ما اینجا کاری از دستمان برنمیاد . کیاوش دستور میده که برید و یکی از سینماها را آتش بزنید . اینها یک روز قبل از آتش زدن سینما رکس آبادان می آیند و سینمایی در خیابان امیری یا بنام سینما شیری یا شهلا ، تینر تهیه میکنند و میروند در داخل سالن انتظار آن سینما و زمان مناسب که میشه تینر را میپاشند ولی در این حین یک جوانی میاد بیرون ، اینها صبر میکنند تا برگردد داخل و بعد که کبریت میزنند تینر آتش نمیگیرد . تلفن میزنند که جریان اینجوری شد و ما موفق نشدیم . آقای کیاوش دستور میده که خوب ماهی را هروقت از آب بگیرید تازه است . سینمای دیگر ، فرداشب ولی اینبار سعی کنید مواد آتشزا را غلیظ تر و بهتر انتخاب کنید . اینها میروند از یک رنگ فروشی تینر را با یک روغن مخصوص مخلوط میکنند و میاند به سینمای رکس ساعت ده و ده دقیقه حدودا و پنج تومن میدند به بلیط فروش سینما و میگویند برو برای ما ساندویج بخر که ناظر نباشه بلیط فروش ، بلیط فروش میره بیرون و وقتی اینها مطمئن میشوند ، تینر را میبرند داخل سینما میریزند و دیواره ها و کف با مواد آگوستیگ فرش شده بود که سریعا آتش میگیرد . برای اینکه اینها به چنگ مامورین نیفتند چون فاصله سینما تا شهربانی صد متر بود ، ساختمان شهربانی بود دارایی بود و بعد سینما رکس . واینها میگند که اگر ما بخواهیم الان که سینما را آتش زدیم بیاییم بیرون ممکنه مامورین مارا بگیرند . بریم داخل سالن و بعد با جمعیت بیاییم بیرون . این جوابم برای اون کسانیست که میگویند سینما را درهایش را قفل کردند که خود این آقایان وقتی سینما را آتش میزنند وارد سینما میشند بعد منتها آتش به قدری سریع شعله ور میشه و از درها به داخل سالن سینما وارد میشه که حسین تکبعلی زاده میتونه فرار کنه با چند نفر دیگه ولی اون سه نفر میسوزند . این سرنوشت آتش زدن سینما رکس بود . حسین تکبعلی زاده در بازداشت ما بود ، پرونده داشت تکمیل میشد و این مراتب به تهران گزارش شده بود و وزیر دادگستری وقت دکتر باهری و وزیر اطلاعات دکتر عاملی تهرانی ، در جریان کامل امر بودند که این بوسیله رادیو ودستگاه تلویزیون پخش بشه که متاسفانه شورش سرانجام یافت و انقلاب شد و این پرونده دیگه باز نشد .در این زمان فردای انقلاب یعنی یک روز بعد از انقلاب آخوند جمی که فعالترین آخوند آبادان بود و در دستور آتش زدن سینما رکس نقش مهم و مثبت داشت با آخوند دهدشتی میروند به زندان آبادان و همه زندانیان را پس از یک سخنرانی آزاد میکنند . حسین تکبعلی زاده و آن ابراهیم نظریان در سلولهای انفرادی بودند ، رییس زندان میاد به جمی میگه که این دونفر را چه کنیم ؟ اینها عاملین آتش زدن سینما رکس آبادان هستند . میگه اینها فرزندان انقلابند اینها را آزاد کنید . اینها هم آزاد میشند . تکبعلی زاده به تهران میاد پیش صباغیان میره پیش احمد خمینی میره ،من نمیدونم که پیش آیت الله خمینی هم میره یا نه ، و بعد بوسیله محمد منتظری به پدرش آیت الله منتظری معروف که میگند آدم بسیار سالمی بود معرفی میشه و اونجا ایشان به حسین تکبعلی زاده امان نامه میده به این شرح که این فرد هر اقدامی کرده برای به ثمر رسیدن انقلاب کرده بنابراین احدی مزاحم این آقا نشود . » اینطور میشود حدس زد که احتمالا محمد منتظری خودش به هر حال در این فعالیتها نقش داشته # صد درصد در این جریان دست داشت . عرض کردم که » به هرحال میشود اینطوری فرض کرد که محمد منتظری با آیت الله منتظری منتقل کرده است که این آدم فرزند انقلاب است و بعد آیت الله منتظری چنین نوشت . # من زیاد نمیدونم که در آنجا چه گذشته ولی این امان نامه را منتظری به این آدم میده بعد این آقای حسین تکبعلی زاده میاد به اصفهان در یک تعمیرگاه آهنگری یا مکانیکی مشغول بکار میشه . وقتی آبها از آسیاب می افتد و مردم آبادان به هوش میاند میبینند ای بابا متهم چی شد و خبر پیدا میکنند که این شخص در اصفهان مشغول کار است . جمعی به سردستگی سازش ، همان کسی که اعضای خانواده اش همه به استثنای یک نفر در آتش سوزی کشته شدند . رادمهر هم بود و سازش هم بود . سازش به سردستگی جمعی میاند به اصفهان او را دستگیر میکنند و به آبادان میبرند . تحویل سپاه پاسداران و کمیته میدند . دو روز بعد می بینند که این آقا لب شط داره قایق میگیره که بره کویت ، دستگیرش میکنند . این بار این را تحویل شهربانی میدند و مامورین شهربانی را تهدید میکنند چنانچه از این آدم مراقبت نشه شما مسئولین و مامورین شهربانی هم که میدونستند خودشون متهم این پرونده شدند ، به هیچ عنوان نمیگذاشتند که این فرار بکنه . این آقا را نگه میدارند در بازداشت و در بازداشت که هست نامه ای به صباغیان مینویسه ، مشروح : جناب صباغیان من برای انقلاب خدمت کردم  و شما وعده هایی به من دادید ، الان در زندانم پدرم از کار بیکار شده مادرشم نمیدانم به چه جرمی زندانی کرده بودند ، مادرم هم زندانه ، به داد من برسید . صباغیان جوابی به این نمیده بعد اصرار مبرم هر روز که اجازه به من بدهید یا با آیت الله بهشتی یا با محمد منتظری من یک تلفن دو دقیقه ای داشته باشم ولی رییس زندان این اجازه را به این آقا نمیده تا به روز دادگاه در سال 59

  
»جناب سرهنگ هفت دقیقه وقت داریم شما ماجرای دادگاه را بفرمایید و صحبتهایی که توش شد را ؟
# اولا دادگاه به این دلیل برگزار میشه بعد از یکسال و نیم کهدر حدود چهارصد نفراز مردم آبادان به مدت شصت روز در داخل زمین دارایی آبادان اعتصاب میکنند و تقاضای رسیدگی به پرونده میشوند و شعارهای زیاد و درشت دورتادور سینما چسبانده میشه ، رزمی سرپوشی برای جنایت رژیم و شعارهایی است که مردم در داخل اصفهان میدهند . بعد به من اطلاع داده شد تلفنی که دیروز جلسه ای تشکیل شده و گفتند حال که این مردم دست بردار نیستند ما عده ای از سران وقت آبادان را میگیریم در این دادگاه اعدام میکنیم تا به این پرونده خاتمه داده بشه و دادگاه تشکیل میشه و شخصی بنام موسوی تبریزی که متاسفانه فرصت نشد که من داستان ایشان را بگم به ریاست دادگاه برگزیده میشه در حالیکه مردم آبادان تقاضا داشتند شیخ علی تهرانی قاضی دادگاه بشه ، همان کسی که بعد از انقلاب اعلام کرده بود سینما رکس را روحانیون آتش زدند . دادگاه که تشکیل میشه اولین فرد که گفتم حسن عاشور به اون صورت در میاد ، از بقیه متهمین بازجویی میشه تا نفر آخر میرسد به حسین تکبعلی زاده . از حسین تکبعلی زاده اولین سوالی که میکنند چطور سینما را آتش زدی ؟ ایشان مشروح تعریف میکنه بدون اینکه بپرسه چه کسی ایشون را تحریک کرد ، فقط میگه چگونگی آتش زدن سینما را تشریح کنید ، ایشان تشریح میکنه . بعد از اینکه سوالات تمام میشه میگه که آقای حسین تکبعلی زاده روابط شما با ساواک شاه چگونه بود ؟ حسین تکبعلی زاده که آدم جسور و بسیار گستاخ است این را رییس زندان به من میگفت ، بسیار گستاخ ، میگه دوباره بفرمایید سوالتان را ، این آقا دوریالیش نمیفته که این میخواد چکار کنه میگه که عرض کردم که آقای حسین تکبعلی زاده روابط شما با شاه و ساواک شاه چگونه بود ؟ معذرت میخوام میگه مرتیکه فلان فلان شده ، رکیک ترین فهشی که به یک مرد میشه داد را به موسوی تبریزی میده و میگه شما اطلاع ندارید من با کی روابط داشتم ؟ ساواک کیه ؟ شاه کیه ؟ اونا که روحشون ازین جریان خبر نداشت . دادگاه به هم میخوره ، هم همه میشه ، درهای دادگاه را میبندند ، دوربینها وضبط صوتها را از خبرنگارها میگیرند فیلمها و نوارها را در میارند و به اینها ابلاغ میکنند که اگر یک کلمه ازین مطالب به بیرون درز پیدا بکنه شما هم ضد انقلاب محسوب میشید و بعد از دو روز حکم صادر میشه و جالبترین قسمت اجرای حکم است . سازش و عده دیگری که در اولین روز دادگاه به حضور متهمین اعتراض کردندو گفتند اینها کی هستند شما آوردید دادگاه ؟ اینها متهمین ما نیستند ، متهمین اصلی ما کسان دیگری هستند ، اونها را از دادگاه بیرون میکنند و تا آخرین جلسه دادگاه آنها را به دادگاه راه نمیدهند . بعد از اینکه حکم صادر میشه مردم باخبر میشند . ساعت سه بعد از ظهر محکومین را میبرند برای اجرای حکم . مردم آبادان جلوی اینها را میگیرند که از اجرای حکم جلوگیری کنند . با جنگ و گریز در سه نقطه اینها را پیاده میکنند موفق نمیشوند و سرانجام عده ای از پاسدار و بسیجی جلوی مردم را سد میکنند و این محکومین را میبرند در یک گورستانی سریعا اعدام میکنند و فرار میکنند .

  
» جناب سرهنگ دو دقیقه فقط فرصت داریم . ممکنه ازتون خواهش بکنم که عاملان آتش سوزی سینما رکس آبادان را نام ببرید فقط ؟
# عامل شماره یک کیاوش ، شماره دو جمی ، برادران زریباف ، حاج ابراهیمی ، رشیدیان ، قبادی ،  لر قبا ، اینها کسانی هستند که در آبادان مستقیما در این جنایت دست داشتند . با تهران و قم که اینها ارتباط داشتند چه کسانی بودن من اطلاع دقیقی از اونها ندارم ولی مطمئنا میدانم روحانیون بلند پایه انقلاب در این جنایت در قم و اصفهان دست داشتند یعنی دستور از آنها میرسید
» از کجا میدانید ؟
# در اول سخنانم عرض کردم به ما اطلاع رسید که از قم و اصفهان کسانی آمده اند و مصرند که آبادان باید برخیزد به هر قیمتی شده و به هر دلیلی شده و آنان بودند که اینها را تحریک کردند و اینها حکم را به اجرا گذاشتند در آبادان .
»  همانگونه که هفته قبل هم عرض کردم خیلی تامل برانگیز است که در 34 سال عمر نظام هرگز سالگرد و یادبودی برای این واقعه آتش سوزی سینمارکس آبادان که در تاریخ بیست و هشتم مرداد 1357 اتفاق افتاد ، چند ماه قبل از انقلاب ، هیچوقت هیچ برنامه یادبودی برای آنها از طرف جمهوری اسلامی برگزار نشد و این خیلی جای تامل داره که چرا نشد . صحبتهایی که با جناب سرهنگ بیات کردیم فقط یک اشاره هایی بود به برخی از نکات و از ایشان خواهش کردیم که در یک برنامه یک ساعته مستقلی از آغاز تا پایان همین فاجعه سینمارکس بپردازیم ...مجددا از شما متشکرم .
# بنده هم خیلی ممنونم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سیدحسین موسوی تبریزی یکی از خونخوارترین آخوندهای رژیم در همه ایران

http://www.iranglobal.info/node/17830